به گزارش روابط عمومی دانشکده پزشکی به نقل از روابط عمومی دانشگاه : میهمان اولین نوبت تاریخ شفاهی دانشگاه علوم پزشکی ایران یک روانپزشک است. او در سال 1327 در همدان متولد شده و در سال 1347 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران می شود. پس از فارغ التحصیلی از سال 1354 به مدت دو سال در سپاه بهداشت سیستان و بلوچستان خدمت می کند و پس از پیروزی انقلاب در اسفندماه 1357، با توجه به شناختی که از مشکلات و شرایط نامطلوب بهداشتی و روانی منطقه پیدا کرده، در تماس تلفنی با مرحوم دکتر کاظم سامی؛ وزیر وقت بهداری و بهزیستی کشور آمادگی خود را برای خدمت به مردم محروم این استان اعلام می کند و به عنوان رییس شبکه بهداشت خاش به سیستان و بلوچستان بر می گردد.
1361 سالی است که برای گذراندن دوره تخصص روان پزشکی به دانشگاه علوم پزشکی ایران می آید و در سال 1364 از رساله خود دفاع می کند و تقریبا از اوایل سال 1367 عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران می شود. مسئولیت معاونت بهداشتی و درمانی بهداری اصفهان در کارنامه کاری وی در سالهای سخت جنگ تحمیلی و دیده می شود.
دکتر جعفر بوالهری؛ استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران در سال 1397 بعد از حدود 42 سال خدمت بازنشسته شده اما هنوز ارتباط خود با دانشگاه و دانشجویان را قطع نکرده است. او آرزو دارد روزی برسد که درب تیمارستانها بسته شود و هر بیماری با یک زنگ یا چند صد متر قدم زدن تا اولین مرکز درمانی به خدمات روانپزشکی دسترسی داشته باشد.
آقای دکتر ضمن تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، اجازه بدهید اینطور شروع کنیم، چرا روانپزشکی؟
پس از انقلاب، زمانی که مسوولیت شبکه بهداشت خاش را عهده دار بودم در تماس هایی که با همکاران داشتم با انستیتو روانپزشکی تهران و رویکرد آن که کاربردی کردن دانش روانپزشکی برای مردم بود آشنایی پیدا کردم. به خاطر دارم اساتید و روسای انستیتو، دکتر محیط، دکتر محمود بهفر، دکتر فریدون محرابی و دکتر ایرج سیاسی در عین حال که انگار آفریده شده اند تا با همه وجود خود را وقف درمان بیماری کنند که به آنها مراجعه کرده، نگاهی عمومی و جامعه نگر نیز به سلامت روان و انبوه بیماران داشتند به طوری که مسوولیت خود را تنها درمان بیماران مراجعه کننده نمی دیدند و نسبت به سلامت روان آحاد مردم، احساس مسؤولیت می کردند. این نگاه نظامند و کل نگر به روانپزشکی حقیقتا من را شیفته خود کرده بود.
ارتباط با انستیتو خصوصا از طریق روانپزشکانی که برای گذراندن طرح به سیستان و بلوچستان می آمدند باعث شد که به جای تخصص های پردرآمدی مثل جراحی و چشم پزشکی و ... مشتاق فعالیت در حوزه بهداشت روان شوم.
تجربه حضور شما در سیستان و بلوچستان چقدر شما را در انتخاب این رشته مصمم تر کرد؟
تجربه سال های فعالیت در سیستان و بلوچستان و مشاهده درد و رنج و اعتیاد و فقر شدید مردم به شدت انگیزه مرا برای ادامه تحصیل در این حوزه بیشتر می کرد. این بود که سال 61 وقتی برای ادامه تحصیل به تهران برگشتم تحقیق زیادی کردم و پیگیر بودم که چه تخصصی می تواند من را که پزشکی علاقمند به مسائل بهداشت عمومی و روان پزشکی بودمف به هدفم برساند. در آن زمان رشته ای به عنوان بهداشت روان در کشور وجود نداشت و دکتر احمد محیط، رییس انستیتو روانپزشکی که تحصیل کرده خارج بودند و از وجود رشته بهداشت روان در دانشگاه های دیگر اطلاع داشت از این که پزشکی جوان این طور مشتاق تحصیل در این حوزه است بسیار شگفت زده شده بود. به هر حال با توجه به نبود این رشته در ایران ناچار دوره دستیاری روانپزشکی را گذراندم ولی طی سه سال تحصیل خوشبختانه روی همین موضوع بهداشت روان که علاقمند بودم، کار کردم و موضوع پایان نامه ام هم تدوین برنامه نوین بهداشت روان ایران بود که تا آن زمان وجود نداشت.
در صحبت های قبلی تون از انستیتو روانپزشکی تهران یاد کردید، شما 25 سال ریس این انستیتو بودید.
یادم هست زمانی که فارغ التحصیل یا دانشجوی سال آخر دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران بودم زمزمه هایی مطرح بود که قرار است تحولی در نظام آموزش پزشکی و فناوری های اطلاع رسانی در قالب مرکزی جدید شکل بگیرد و اتفاقا در گشت و گذارهایی که اطراف میدان ونک و خیابان گاندی داشتم تابلوی مرکز پزشکی شاهنشاهی را دیده بودم. مرکزی که از بدو شکل گیری از فناوری های جدید روز مثل ماهواره و کامپیوتر استفاده می کرد و پس از پیروزی انقلاب با عنوان دانشگاه علوم پزشکی ایران ادامه فعالیت داد. انستیتو روانپزشکی تهران از جمله مراکز زیر مجموعه دانشگاه بود که در سال 58 راه اندازی شد. نگاهی که دکتر احمد محیط؛ ریاست وقت انستیتو داشت و تا امروز هم خوشبختانه وجود دارد این است که هیچ وقت به این انستیتو به عنوان یک ساختمان یا مرکزی برای آموزش و اعطای مدرک تحصیلی نگاه نشده و همواره نگاه جامع به جنبه های کاربردی روانپزشکی و خدمت به سلامت روان مردم در سرلوحه فعالیت هایش قرار داشته است.
از چه سالی تدریس را آغاز کردید؟
از اواخر سال 66 یا اوایل 67 که به تهران برگشتم بلافاصله عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران شدم و حدود دو سال ریاست مرکز آموزشی پژوهشی روانپزشکی شهید اسماعیلی را که در تپه های گیشا در محل فعلی برج میلاد واقع شده بود و زیرنظر انستیتو روانپزشکی تهران بود بر عهده داشتم. همچنین مدتها همراه با دکتر محیط به عنوان مشاور وزارت بهداشت در امور بهداشت روان فعالیت داشتیم. در سال 71 مسوولیت انستیتو روانپزشکی تهران که سالها بر عهده دکتر محیط و دکتر واعظی بود به من واگذار شد که در این مدت کار ما تربیت دستیاران و آموزش دانشجویان کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی بود. با همت و پیگیری و کمک دوستان در سال 92 انستیتو را با حفظ نام به «دانشکده علوم رفتاری و سلامت روان» شامل چهار دپارتمان «روانپزشکی جامعهنگر»، «اعتیاد»، «بهداشت روان» و «روانشناسی بالینی» ارتقا دادیم.
در این مدت همچنین موفق شدیم دکتری روان شناسی بالینی و رشته هایی مثل سلامت روان و روان شناسی سلامت، دکتری پژوهشی اعتیاد و ... را در دانشکده دایر کنیم و فارغالتحصیلان فراوانی در دوره کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی تربیت شدند که به عنوان روانشناسان خبره در سراسر کشور خدمت می کنند.
ارزیابی خودتان از این همه سال تلاش متخصصات مختلف از جمله خود شما در دانشگاه علوم پزشکی ایران در حوزه سلامت روان چیست؟
این افتخاری برای انستیتو و دانشگاه است که چه در زمینه روان شناسی به عنوان یکی از معتبرترین و اختصاصی ترین رشته های بالینی علوم پایه و چه در زمینه بهداشت روان در سطح کشور و منطقه از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده ایم و به عنوان پیشگام جامعه نگری در سلامت روان در سطح کشورهای جهان سوم شناخته شده ایم. چه قدر مهمان از کشورهای مختلف داشتیم که پروژه های ما را بازدید کنند و چه قدر برای اجرای پروژههای مختلف به کشورهایی مثل سودان، افغانستان و عراق و لیبی رفتیم. شعار ما این بود که خدمات روانپزشکی باید در داخل خانه در اختیار بیمار قرار گیرد نه این که در به در دنبال این خدمات بگردد و در آخر به درمانی که باید، نرسد و هفته ها و ماه ها و سال ها با بیماری خود سر کند. با این تقلاها حدود 17، 18 سال پیش با حمایت دکتر محیط که مسوولیت برنامه های بهداشت روان سازمان جهانی بهداشت در منطقه را به عهده داشت به عنوان همکار سازمان انتخاب شدیم و هنوز هم این افتخار را داریم. در این راستا، پروژه های مختلفی را در سطح منطقه و جهان اجرا کرده ایم. مثلا در زمینه پیشگیری از خودکشی با اجرای یک برنامه آزمایشی مداخلات پیشگیری در کرج، پیشگام این امر در جهان سوم شدیم.
سطح علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران و آینده آن را چگونه می بینید؟
سطح بندی دانشگاه ها که براساس معیار های بین المللی با نگاه آکادمیک انجام می شود و اشکالی که دارد این است که عمدتا مبتنی بر میزان تولید و چاپ مقاله و استنادات علمی است. نگاه دیگری که در حدود 20، 25 سال اخیرا به تدریج مورد توجه قرار گرفته این است که معیار موفقیت دانشگاه در کمکی است که به مردم و صنایع و دولت کرده و ارتباطی است که با جامعه خصوصا فقرا و حاشیه نشینان دارد. دانشگاه علوم پزشکی ایران در بسیاری حوزه ها رشد خوبی در این زمینه داشته که نگاه سازمان بهداشت جهانی، یونیسف، سازمان جهانی مبارزه مواد مخدر هم هست که نمایندگان ملت ها هستند. این نگاه که توسعه سلامت را ساخت بیمارستان های عظیم و تیمارستان های بزرگ بدانیم برای 100 سال، 200 سال پیش بوده و با علم به این مساله از ابتدا در دانشگاه علوم پزشکی ایران سعی شده به جای بیمارستانهای بزرگ، حتی الامکان بیمارستانهای زیر 50 تخت احداث کنیم و در تمام بیمارستانهای جنرال یک بخش سلامت روان ایجاد شود. البته جا انداختن این نگاه هم آسان نبود و سالها برای آن مبارزه کرده ایم. حدود 30 سال قبل آرزو داشتم یک متخصص سلامت روان در تمام بیمارستان های عمومی و تخصصی مثل بیمارستان سوختگی، ارتوپدی، قلب و ... باشد که به وضع بیماران و همراهان آنها که شرایط روانی ویژه ای دارند، رسیدگی کند. تجربه نشان داده که هر کس بیماری جسمی دارد روانش هم در رنج است و هر کس رنج روان دارد مشکل جسمی هم دارد.
پیاده کردن این نگاه در مراکز بیمارستانی مطمئنا به نیروی انسانی آموزش دیده و مجرب کافی نیز نیاز دارد، آیا ایده ای که دنبال آن بوده اید محقق شده است؟
در حد فوق لیسانس روان شناسی سلامت برآورده شده ولی احتیاج به دانش آموختگان PhD و فوق تخصص هایی داریم که به محض مراجعه بیمار به پزشکان متخصص او را ویزیت و آرام کنند و در صورتی که نیاز به درمان داشت به متخصص ارجاع داده شود.
حدود 70 تا80 درصد مراجعان بیمارستان های قلب مشکل روانپزشکی دارند که در صورت وجود فوق تخصص روانپزشکی در بیمارستان می توان بدون استفاده از روش های پرهزینه ای مثل آنژیوگرافی و اندوسکوپی این بیماران سایکوسوماتیک را شناسایی کرد و با انسانی ترین برخوردها در یک فضای آرام و در کنار خانواده با یک روز مراقبت در بیمارستان مشکل آنها را برطرف کرد. متاسفانه این اتفاق هنوز در بیمارستان های ما نیفتاده و روانپزشکانی هم که در بیمارستان های عمومی هستند، در صف مقدم نیستند؛ بلکه متخصصان دیگر رشته ها صرفا بیمارانی را که مشکل روان در آنها تشخیص داده می شود به آنها ارجاع می دهند که به بیمارستان روانپزشکی نرود و در شرایط بهتری درمان شود. در حالی که اگر روان پزشکان و روان شناسان در صف مقدم بیمارستان باشند هزینه های درمان در کشور به شدت پایین می آید.
شما سابقه همکاری مشترک با وزارت بهداشت هم در کارنامه دارید، چقدر سیاستگزاری ها در این حوزه را منطبق با ایده شماست؟
سیاست ما در وزارت بهداشت که بر آن مصریم این است که باید پزشکان عمومی و حتی متخصصان دیگر را با روانپزشکی آشنا کنیم. متاسفانه به دلیل عدم آشنایی با اصول روانپزشکی برای بیمارانی که با ناراحتی قلبی یا گوارشی مراجعه می کنند سریعا آنژیوگرافی یا آندوسکوپی تجویز می کنند که هزینه بر و دشوار است در حالی که با گرفتن شرح حال و ارزیابی شرایط روانی بیمار می توانند بفهمند که فرد به دلیل استرس یا سایر مشکلات روانپزشکی دچار مشکل شده است که با یک ریلکسیشن یا داروی ساده قابل رفع است. این استراتژی ای بود که تلاش کردیم در کشور توسعه دهیم و کتاب ها و پروتکلهای عملیاتی در این زمینه ارائه کردیم.
در واقع لازم نیست که یک روانپزشک تربیت کنید که برود و 300 بیماری روان را درمان کند. تمام پزشکان خانواده، بهورزان و پرستاران باید در مورد سلامت و بیماری های روان بدانند و بتوانند علائم اولیه اختلالات روانی را در خانواده ها، روستاها، ادارات و ... شناسایی کنند.
تا بهار 97 هر ساله در طول سال با دستیارانم به روستاهای مختلف شهرستانهای تهران و سراسر کشور می رفتیم تا در سطح درمانگاه ها و خانه خانه آموزش بدهیم. برخی اساتید فکر می کنند اگر از پشت میز بلند شوند و آموزش را در خانه های بهداشت و درمانگاه ها و ... بدهند پرستیژ چندانی ندارد. این مدل کار مردمی افتخاری برای دانشگاه است و در واقع از 30 سال پیش به رویکردی که امروز به عنوان دانشگاه نسل سوم مورد توجه قرار گرفته اعتقاد داشتیم و در این مسیر حرکت کرده ایم. روانپزشکی و روانشناسی به صرف تحصیل و مدرک نیست مگر این که به فرد اجازه دهد در روستاها و کارخانه ها و ... با نگاهی کاملا انسانی و معنوی به مردم کمک کند.
با توجه به مزایایی که گفتید چرا ایده ویزیت اولیه بیماران مراجعه کننده به بیمارستان ها توسط متخصصان روانپزشکی اجرایی نمی شود؟
مهمترین علت شاید این باشد که مطالعات و تحقیقات هزینه - فایده در کشور ما به طور عجبیبی مورد غفلت قرار گرفته است. تحقیقاتی که نشان دهد مثلا جراحی کردن یک بیمار به نفع اقتصاد درمان کشور است یا دارو درمانی؛ تزریق آمپول مقرون به صرفه تر است یا دادن قرص. اقتصاد پزشکی در نظام سلامت کشور کاملا فراموش شده است. در انستیتو 11 جلد کتاب را در این زمینه که توسط سازمان بهداشت جهانی و سازمان های مشابه منتشر شده ترجمه کردیم. دستورالعمل ساده ای که تاکید می کند هر قدمی که برای درمان یک معتاد برمی دارید بررسی کنید که به نفع جامعه و اقتصاد کشور هست یا نه ولی خیلی کم سراغ این کتاب آمدند. توجه به این مطالعات کاملا ضروری است. این هم از افتخارات ماست که با توجه به بحران اقتصادی که در کشور داریم و بیمه های سلامت در آستانه ورشکستگی هستند ،مطالعات اقتصاد سلامت روان را وارد کشور کردیم.
اگر به گذشته برگردید آیا همین راه را می روید؟
حتما! البته سعی میکنم ناشی گری ها و ناتوانی هایی را که در انتخاب دوستان و همکاران داشتم تکرار نکنم و دقت می کنم که دوستانی را انتخاب کنم که بلندپروازی من را داشته باشند چون هنوز هم مصرا" بعد از بازنشستگی دنبال اینم که خدمات روانپزشکی را به جامعه ببرم.
سه، چهار سال است که در بخش خصوصی از خدمات آنلاین مثل اسکایپ استفاده می کنم ولی نتوانسته ام وزارت بهداشت و بهزیستی و دانشگاه های علوم پزشکی را مجاب کنم که خدمات سلامت روان را در قالب پیام های صوتی تصویری آنلاین و از طریق رسانههای اجتماعی در اختیار عموم مردم قرار دهیم تا بدون این که نیاز به مرخصی گرفتن و آمدن به مطب داشته باشند و هزینه ها و دشواری های رفت و آمد و حضور در مراکز مشاوره و روان درمانی را متحمل شوند این قبیل خدمات را دریافت کنند. دانشگاه علوم پزشکی ایران که پیشگام فناوریهای نوین پزشکی بوده، باید در این حوزه هم پیشتاز باشد. نباید در دانشگاه ها را ببندند و آموزش را به کلاسهای درس محدود کنند. آموزش آنلاین شروع شده ولی از آن مهم تر ارائه آنلاین خدمات به خانواده ها و حاشیه نشین ها و خدمات آموزشی به همکاران در استان های دیگر و حتی کشورهای منطقه است.
بی شک آینده دانشگاه در توسعه هر چه بیشتر خدمت رسانی به دولت، بخش خصوصی و خانواده ها و ارتباط با کشورهای منطقه است.
چه آرزویی برای دنیای پزشکی دارید؟
انسان شدن، انسان شدن و معنویتی که انسانیت در عمقش است. تکنولوژی، عجیب پزشکان را از خودشان بیگانه کرده است. شرایط در مطب ها فاجعه بار است. رابطه پزشک با بیمار طوری است که انگار ماشینی به عنوان پزشک با ماشینی دیگر به عنوان بیمار ارتباط برقرار می کنند بدون این که هیچ نگاه انسانی و لطیفی به بیمار و همراهش داشته باشد
دهه آینده باید دهه تحول در نگاه انسانی و اخلاق حرفهای جامعه پزشکی باشد. خود من همین یک ماه پیش برای اولین بار کارم به بستری شدن و اتاق عمل کشید و به عنوان یک بیمار اهمیت همه تاکیدها و توصیه ها به اخلاق و رفتار انسانی با بیمار را که سالها شعارش را داده بودم، به چشم دیدم زمانی که مدتها با جراحت پا روی تخت اورژانس بودم و متخصصان اورژانس بدون توجه به رنج من و همسرم درباره لواشک صحبت می کردند تا جایی که به همسرم گفتم به پرسنل اورژانس اطلاع بدهد که خودم پزشک هستم و تازه بعد از آن سری تکان دادند و دوباره به بحث لواشک برگشتند و این فاجعه ای برای نظام پزشکی ماست که کمتر کسی به آن می پردازد و اگر هم هست تنها در کنگره ها و سخنرانی ها است بدون این که اقدام آموزشی و اجرایی در این زمینه ها صورت گیرد
به جوانهایی که میخواهند راه شما را ادامه بدهند، چه توصیه ای دارید؟
(با خنده) فکر نمیکنم جوانهای امروز علاقه ای به ادامه دادن این راه داشته باشند و با چشمپوشی از تخصص های دیگر که درآمد و امتیازات مالی بالایی دارد با علاقه و انگیزه وارد رشته هایی مثل روانپزشکی و بهداشت روان شوند.البته شخصا در زندگی از امکانات حداقلی و رفاه مناسب برخور دارم و فکر میکنم با روان درمانی های گوناگون و ارائه مشاوره درآمد کافی و نسبتا خوبی در انتظار دانش آموختگان این رشته ها باشد ولی به هر حال سبک خاص زندگی امروز تا حد زیادی همه را به سمت کسب حداکثر درآمد از طریق برخی رشته های خاص کشیده است. ولی به هر حال رضایت چندانی ندارند.
در حال حاضر بسیاری از مراجعان ما افراد ثروتمندی هستند که پوچی و درماندگی و احساس گناه عجیبی دارند. نمی دانم تاثیر آموزش والدین بوده یا اجتماع یا خودم به این تصمیم رسیدم یادم هست زمان هایی بود که مثلا در شرایط روزه داری در تابستانهای داغ و شرجی چابهار که از ساعت 2.5، 3 بامداد تا 9، 9.5 طول می کشید ساعتها با دستیارانم کار می کردیم بی آنکه احساس ناتوانی کنیم و سرشار از رضایتمندی بودیم. وقتی به گذشته نگاه می کنم، رضایتمندی عمیقی دارم.
در پایان اگر مطلب ناگفته ای مانده که دوست دارید با مخاطبان در میان بگذارید بفرمایید.
برای همه آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم روزی برسد که مثل ایتالیا که از حدود چهل سال پیش در بیمارستان های روان را بسته و خدمات روانپزشکی را در بیمارستانهای عمومی و در خانه ها ارائه می کنند ما هم درب تیمارستانها را ببندیم. روان پزشکان ایتالیایی چهار دهه پیش به این نتیجه رسیدند که حق زنجیر کردن و بستن دست و پای بیمار و دیوار کشیدن دور بیمارستانهای روانپزشکی را ندارند و بیمار باید بتواند به میل خود هر وقت مایل بود بیمارستان را ترک کند و این ایده را عملی کردند. البته خود من تا 10 سال پیش که از نزدیک بازدیدی از بخش های روانپزشکی آن کشور داشتم باور نمی کردم که بتوان چنین تفکری را پیاده کرد. یکی از آرزوهای من این است که آنچنان خدمت ارزشمند، ساده، ارزان و صمیمی به بیمار و خانواده اش بدهیم که کمترین بیماری دنبال بیمارستانهای بزرگ باشد و این قبیل بیمارستانها صرفا برای خدمات درمانی پیچیده استفاده شوند و هر بیماری با یک زنگ یا چند صد متر قدم زدن تا اولین مرکز درمانی به خدمات روانپزشکی دسترسی داشته باشد.
دفعات مشاهده: 1471 بار | دفعات چاپ: 84 بار | دفعات ارسال به دیگران: 0 بار | 0 نظر