برداشت قدم 11
1.قدم 11 از من چی میخواد؟
قدم 11 از من میخواد در جستجوی آگاهی از اراده خدا و قدرتی برای انجامش باشم .
2.چرا قدم 11 از من میخواد در جستجو باشم ؟
چون این فکر که هرچی به ذهن من می رسه درسته و هر چی از قبل می دونم و از خانواده و محیط اطراف یادگرفتم واقعیت داره یک باور نادرسته و من برای آگاهی از اراده خدا باید جستجو کنم .حتی لازم هست تا به وسیله مراقبه به ساکت شدن ذهنم کمک کنم تا الهامات الهی هم ابزاری برای آگاهی از اراده خدابشه.
3. چرا قدم 11 از من میخواد در جستجوی اراده خدا و قدرت انجامش باشم ؟
چون اراده من و نواقص من نه تنها برای مراقبت از من کارامد نیستن بلکه باعث آسیب دیدن من هم میشوند و مرا در موقعیت ضعیف و آسیب پذیر قرار می دهند وباعث میشن من در حسرت یک شخصیت یکپارچه و ثابت روحانی و عزتمند پیش خدا بمونم.
در واقع من به عنوان یک انسان قدرت کافی برای مراقبت از خود ندارم .
و 3 گزینه برای مراقبت از خودم دارم :
1.تکیه به قدرت خودم : در اینجا من برای مراقبت از خودم مجبور خواهم بود از اراده شخصی و نواقص شخصیتی برای مراقبت از خودم استفاده نمایم و با این کار در درجه اول به حال خوب و احساس امنیت و رضایت وارزشمندی خودم آسیب وارد میکنم و در درجه بعد به سایر جنبه های وجودی خودم و دیگران خسارت وارد میکنم .
2.تکیه به قدرت دیگران :در اینجا هم من مجبورم برای جلب حمایت دیگران خواست و اراده آنها را دنبال کنم و به این شکل اراده و فردیت خودم را گم میکنم و در احساس نارضایتی عمیقی فرو میروم و بخشی از دیگران شده و درواقع به جایی می رسم که علی رغم اینکه بهتر از دیگران می دانم که آنها چه خواسته و چه احساس و چه نیازی دارند اما از احساس و خواسته و نیاز خود بی خبرخواهم شد و به اصطلاح دچار خود گمگشتگی خواهم شد .
3.تکیه به قدرت خدا:در اینجا من حالت سالم یک انسان رو پیدا میکنم . وقتی من خدا رو به عنوان منبع قدرت انتخاب می کنم و در واقع ولی و سرپرست و مراقبت کننده از زندگی خودم قرار می دم به قدرت و آرامش وامنیت و قابل اداره بودن و رشد روحانی موردنیازم میرسم. وانسان سالم انسانیه که وابسته به خدا باشه نه وابسته به غیر .و وقتی انسان سالم شد اونوقته که می تونه کامل بشه .و نکته اصلی در تکیه به خدا اینه که برای اینکه خدا از زندگی من مراقبت کنه باید خواست و اراده خدا رو انجام بدم و به همین علت باید در جستجوی خواست و اراده خدا باشم .
4.تجربه شخصی من از زیر پا گذاشتن قدم 11:هرجا من خواستم با اراده شخصی از خودم مراقبت کنم ثبات شخصیت روحانی خودم رو از بین بردم و بعد دچار احساس ناامنی و نارضایتی و حسرت وپشیمانی و یکسری احساسات ناخوشایند
دیگه شدم .
5.چه چیزهایی ارتباط من رو با خدا و قدم 11 قطع می کنه :
1.باورهای نادرست :
مثلا این باور نادرست که عزت نزد مردمه و اگر من پیش مردم بی عزت شدم یعنی ناکام شدم و شکست خوردم و هربار احساس می کنم عزتم رو پیش مردم از دست دادم با خودم میگم دیدی خدا از زندگیت مراقبت نمی کنه !!!!!!!!! درحالیکه روایت داریم جمیع عزت نزد خداست و بی عزت شدن نزد مردم به شرطی که در نتیجه دنبال کردن اراده خود نباشه مهم نیست.
یا مثلا این باور که همه چیز باید همین امروز درست بشه و اگر چیزی تا امروز درست نشده چطور فردا می خواد درست بشه؟پس اگر چیزی تا امروز درست نشده خدا من رو رها کرده!
یا مثلا این باور نادرست که میگه اگر اشتباه کنی دیگه خدا تو رو حمایت نمیکنه .یا خدا تو رو همینطور که هستی نمی پذیره و برای اینکه خدا تو رو بپذیره و کمکت کنه باید اول خودت رو اصلاح کنی .
یا این باور نادرست که خدا من رو به خاطر نواقص و کمبود ها و اشتباهاتم رها کرده بوده و الان دوباره داره تو قدم 11 ارتباطش رو باهام برقرار میکنه در حالیکه خدا هیچ وقت من رو رها نکرده بوده بلکه من بودم که ارتباطم را قطع میکردم .
یا این باور که من باید کامل باشم و من نباید اشتباه می کردم و از ابتدا نباید گمراه میشدم درحالیکه فرق ائمه و ما در این است که آنها از ابتدا هدایت شده بودن و ما پس از طی کردن یک دوره گمراهی هدایت میشیم و دوباره متولد میشیم و حضرت عیسی هم میگه هیچ کس به عرش خدا راه پیدا نمی کند مگر اینکه دوبار متولد شود.
یا باور نادرستی که میگه تو 11 تا قدم کار کردی هنوز مشکلات و کمبودهای اساسیت برطرف نشدن .قدم 12 هم که خدمت کردنه و چیز جدیدی نداره پس دیدی قدمها هم برای تو کارساز نشدن !!!!!درحالیکه خیلی چیزهای جدید در قدم 12 اتفاق می افته یعنی زمانی که ما دانش و خرد 12 قدم رو برای خدمت به خدا به اجرا درمیاریم .در مرحله اجراست که ما رشد می کنیم . در مرحله اجراست که ما خودمون رو تسلیم و خدمتگذارخدا می کنیم و اونهم مارو برای خودش میسازه .
2.تمرکز بر راه باقی مانده :وقتی به جای تغییرات مثبتم در مسیر بهبودی میام حالخرابی و نواقص و کمبودهای باقی مانده رو ملاک قرار میدم به این نتیجه کاذب می رسم که خدا رهام کرده و من رو در این درد و رنج تنها گذاشته و در این حالت از خدا رنجش میگیرم که چرا از حال و احساس و زندگیم مراقبت نمی کنه .در حالیکه اگر به راهی که پشت سر گذاشتم توجه کنم و تغییرات مثب رو لیست کنم و بابت اونها سپاسگذاری کنم خواهم دید که خدا در زندگیم حضور داره و داره بهبودی من رو ارتقا میده و فقط نیاز به زمان هست و زندگی به سبک برنامه تا کمبودهای باقی مونده هم برطرف بشن
3. عجله و خسارت زدن :من اگر می خوام خواست و اراده خدا تحقق پیدا کنه باید عجله نکنم و نتیجه رو کنترل نکنم بلکه فقط مسئولیت های خودم رو انجام بدم و نتیجه رو رها کنم و به نتیجه هر چی که باشه اعتماد داشته باشم .
4.بی اعتمادی به خود م
5.خود نبودن :من برای اینکه بتونم با خدا و دیگران و خودم ارتباط برقرار کنم باید اول از هم خودم باشم و به افکار و احساسات و شخصیت واقعی خودم اقرار کنم و اون رو بپذیرم و شخصیتم رو تسلیم خدا کنم تا اون رو اصلاح کنه .
6. ناامیدی و ناشکری
7.شفاف نکردن افکارم : احساس و رفتار برای مبنای افکار مبهمی که انها را شفاف نکرده و درستی انها را تحقیق نکرده ام .