مقدمه:
مهارتهاي زندگي همانطور كه ميتوان از عنوان آن فهميد، روشها و شيوه هاي ضروري براي يك زندگي سالم و سازنده است. به عبارت بهتر اين مهارتها مجموعهاي از تواناييها هستند كه سبب سازگاري ما با محيط و شكلگيري رفتارهاي مثبت و مفيد ميگردند. اين تواناييها ما را قادر ميسازند كه نقش مناسب خود را در جامعه به خوبي ايفا نموده و بدون اينكه به خود يا به ديگران آسيب برسانيم. با خواستهها و انتظارات و مسائل و مشكلات روزانه بويژه در روابط خود با ديگران به شكل موثرتري روبرو شويم. مهارتهاي زندگي و نحوه كسب آن متنوع و مختلف هستند و به جهت رعايت اختصار و پرهيز از اطاله كلام با تعداد از آنها آشنا شده و به توضيح هر يك از آنها ميپردازيم:
1ـ مهارت تصميم گيري صحيح در زندگي: همه ما در زندگي روزانه با موقعيتهايي مواجه ميشويم كه ناچار به تصميم گيري هستيم. بعضي اوقات اين تصميم گيري بسيار ساده و مربوط به مسائل عادي زندگي ماست. براي مثال: نوجواني تصميم ميگيرد از پول توجيبي خود يك عدد ساندويچ از بوفه مدرسه خود بخرد. يا هر كدام از ما تصميم ميگيريم به منظور رسيدن به مكان خاصي از اتوبوس استفاده كنيم يا از تاكسي يا از سواريهاي كرايهاي و يا از مترو. همين طور است دانش آموزي كه تصميم ميگيرد از حالا به بعد شاگرد مرتب و منضبطي باشد. اين مثالها و مسائل بسيار ديگر جزو كارهايي است كه براي ما خيلي اهميت ندارد و چندين مورد از اين دست تصميم گيري ها در زندگي روزانه اتفاق ميافتد. اما زماني هم هست كه تصميم گيري در مورد يك موضوع ميتواند سرنوشت زندگي فرد را در جهت مثبت يا منفي (از نظر خودش) عوض كند. مثلا نوجواني كه در پايان سال اول متوسطه انتخاب رشته مينمايد، با اين كار مسير زندگي تحصيلي آيندهاش را ترسيم ميكند. در مراحل بالاتر همين فرايند ميتواند در مورد شغل آينده، انتخاب همسر و… مصداق داشته باشد. با اين پيش زمينه حال ميخواهيم بدانيم تصميم گيري چيست؟ و چه فرايندي را ميتوان براي آن مدنظر قرار داد؟ اعتقاد بسياري از روان شناسان اين است كه تصميم گيري ميتواند شاخص مهمي براي شناخت رشد عقلي، عاطفي، اجتماعي و رواني افراد باشد. به عبارت بهتر كسي كه بتواند در زندگي فردي، تحصيلي، شغلي، خانوادگي و اجتماعي خود بهترين تصميم را بگيرد، ميتوان گفت كه او از نظر ذهني و عقلي و ساير جنبهها به رشد مطلوب رسيده است. اما اگر كسي نتواند تصميم مناسبي اتخاذ نمايد، احتمالا هنوز به رشد عقلي مناسب دست پيدا نكرده است.
روشن است كه از هر كس نمي توان انتظار تصميم گيري صحيح و عاقلانه داشت. كسي كه درباره موضوعي تصميم ميگيرد، اولا بايد نسبت به موضوع مورد انتخاب آشنايي و آمادگي كامل داشته باشد. ثانيا، نقاط قوت و ضعف پيامد تصميم گيريهاي خود را پيش خود سبك و سنگين نموده و طبيعتا آن چيزي كه بيشترين نفع و كمترين ضرر را به همراه دارد، انتخاب كند و ثالثا از روي عقل و اراده تصميم گرفته باشد، تا بعدا مجبور به تغيير موضوع نباشد.
حداقل دو عامل تصميم گيري انسان در ارتباط با موضوعي دخيل هستند: الف- سودمندي: يعني يك فرد جهت اتخاذ تصميمي فكر سود و زيان آن را ميكند. به عبارت بهتر موضوع مورد تصميم تا چه انداز براي فرد ميتواند منفعت و يا حداقل جذابيت داشته باشد. البته يك چيز را نبايد فراموش كرد و آن اينكه يك چيز ممكن است براي يك فرد مهم و جذاب و براي فرد ديگر كاملا بياهميت باشد.
ب – احتمال موفقيت: چنانچه فردي براي تصميم در مورد موضوعي احتمال موفقيت را بيشتر بداند، نسبت به انجام تصميم در آن مورد هيچ ترديدي به خود راه نخواهد داد و بر عكس احتمال شكست در هر كاري انسان را دچار ترديد و دو دلي مينمايد.
با توجه به اينكه همه افراد آگاهيهاي لازم در مورد مسائل مختلف را در اختيار ندارند بهتر است در اخذ تصميم از تجارب افراد آگاه و راهنمايي و مشورت انسانهاي متخصص در امور مختلف بهره مند گردند.
2- مهارت در شناخت خود: بشر همواره تلاش كرده است تا خود را بشناسد. به تواناييها و استعدادهاي خود پي ببرد و به واسطه آن محيط پيرامون خود را تغيير دهد. در طول تاريخ خلقت هيچ فردي وجود نداشته كه كاملا شبيه ديگري باشد. اين امر بيانگر وجود تفاوتهاي فردي در افراد است. بنابراين هر كس در زندگي خود داراي نقاط قوت و نقاط ضعفي است كه بايد هميشه درصدد رفع و برطرف كردن نقاط ضعف و تقويت نقاط قوت خود باشد. اين را هم بايد دانست كه در عالم هيچ كس نميتواند در همه زمينهها كامل باشد. فقط يك موجود در عالم داراي كمال مطلق است و آن خداوند يكتاست. مسئله وجود تفاوتهاي فردي باعث ميشود كه عدهاي از مردم اغلب اوقات خوشحال و بعضي ديگر ناراحت و غمگين باشند. عده اي درون گرا و عدهاي برون گرا باشند. برخي مهربان و عدهاي نامهربان باشند. بيشك ما بارها از خود پرسيدهايم كه ما چه خصوصياتي داريم كه ديگران ندارند و يا ديگران چه خصوصياتي دارند كه ما نداريم؟ چه خصوصياتي از ديگران را ما دوست داريم داشته باشيم و از چه خصوصيات خودمان خوشمان نميآيد. كدام خصوصيات برازنده شما نيست. و ميخواهيد آنها را تغيير دهيد؟ پاسخ به اين پرسشها ميتوانند ملاكهاي خوبي را جهت تعيين جايگاهمان در اجتماع، فراروي ما قرار دهند. انسان براي اينكه خود را بشناسد بايد به ويژگي هاي فردي افراد توجه كند. همانطور كه اشاره شد، افراد براساس ويژگيهاي خاص خود با مسائل مختلف يكسان برخورد نميكنند و واكنشهاي بعضا متفاوتي از خود بروز ميدهند. مثلا دو فردي كه يكي از آنها برونگرا و ديگري درونگرا است، دوستان خوبي براي همديگر نخواهند بود. بنابراين ممكن است دوستان شما چيزهايي را ارزش بدانند كه براي شما هيچ اهميتي ندارد و بر عكس به چيزهايي بياحترامي ميكنند كه براي شما ممكن است بسيار قابل احترام باشد. لذا جهت شناخت خود، شناخت ويژگيهاي فردي افرا ديگر بسيار با اهميت است. يكي ديگر از مسائلي كه در فرايند شناخت از خود مطرح است، تواناييهاي وجودي افراد است. ميدانيم كه توجه به تواناييهاي فردي (جسمي و رواني) يكي از ملاك ها جهت تعيين سازگاري بين دو نفر است. «كبوتر با كبوتر باز با باز» نمونهاي روشن از توجه به همسخني و هم مشربي دو دوست دارد. اغلب دوستان علايق و تواناييهاي مشتركي دارند، هر چند كه در نوع توان و علايق آنان تفاوت وجود دارد، كسي كه ورزشگار است بيشك با كسي دوست ميشود كه بتواند در فرايند علايق مشتركش گام بردارد. كسي كه علاقه و توان بازيهاي فكري را دارد، تمايل زيادي به دوستي با كسي دارد كه بتواند او را در اين راستا همراهي نمايد. به هر حال مثالهاي فوق نمونههايي از تفاوت افراد نسبت به يكديگر در ابعاد مختلف است.
در بين دانش آموزان كه نگارنده بسيار با آنها سرو كار دارد، ما به طيف بسيار گستردهاي از تفاوت در نقطه نظرات و ديدگاهها برميخوريم. عدهاي در رياضي سرآمد ديگرانند، عدهاي در ادبيات مهارت ويژهاي از خود بروز ميدهند و عدهاي ديگر در فيزيك و شيمي يا در هنر و … از نظر مشاغل هم ظهور تواناييهاي فردي در يك پيوستار بسيار متفاوت قرار دارد كه هر كسي با توجه به ويژگيهاي شخصيتي و اجتماعي و برداشتها و نگرشها به سمت و شماغل خاصي گرايش نشان ميدهند.
در هر حال اين توانايي (شناخت از خود) به ما اين امكان را ميدهد تا ضمن آگاه شدن از ويژگيها و خصوصيات خود، نقاط ضعف، نقاط قوت و توانمنديها، ترسها و نگرانيهاي خود را بشناسيم. خوشناسي و آگاهي از خويشتن به ما ميآموزد كه در چه شرايطي تحت فشار رواني قرار ميگيريم و در چه شرايطي ميتوانيم به شكل مؤثر و مطلوب رفتار كنيم. خودشناسي، پيشنياز روابط مؤثر اجتماعي و بين فردي است.
3- مهارت در برقراري روابط مطلوب با ديگران: انسان موجودي اجتماعي است. او نياز دارد كه با همنوعان خود ارتباط برقرار نمايد، زيرا احساس تنهايي تقريبا براي همه انسانها احساسي دردناك و رنج آور است. نياز به دوستي و برقراري ارتباط با ديگران موجبات ارتقاء سطح بهداشت رواني و اجتماعي ما را نيز فراهم ميآورد. هنگامي كه آدمي با مشكلي يا مسئلهاي برخورد ميكند كه حل آن به تنهايي امكان پذير نيست اين، وجود دوستان و همفكران است كه به او كمك ميكنند و لذا باعث خوشحالي و اميدواري آن فرد ميشوند. صحبت كردن با يك دوست مهربان و صبور باعث ايجاد احساس آرامش و حتي سبكي فرد ميگردد. امروزه ثابت شده افرادي كه شبكه ارتباطي گسترده و دوستان فراواني دارند، در مقابله با چالشهاي زندگي موفقيت بيشتري را كسب ميكنند و از لحاظ سلامت جسمي و رواني نسبت به كساني كه از لحاظ اجتماعي منزوي هستند، وضعيت بهتري دارند. متخصصان علوم رفتاري دريافتهاند كه يكي از نيازهاي اساسي انسان نياز به محبت، عاطفه ، توجه و مهرباني است. بر همين مبنا انسان بطور غريزي جهت ارضاي اين نياز طبيعي، تمايل به ارتباط با ديگران دارد و دوستي و برقراري ارتباط با همنوعان حد اعلاي آن ميباشد.
دوستي و برقراري ارتباط دوستانه با ديگران داراي كاركردهاي مفيدي است. يكي از اين كاركردها اين است كه دوستي با همنوعان موجب ثبات هيجاني ما ميگردد. به عبارت بهتر دوستي با اطرافيان به ما كمك ميكند تا موقعيت خود را در برابر ديگران بهتر درك كنيم. در واقع در چنين حالتي مي خواهيم ببينيم كه آيا عملكرد مناسبي در قبال جامعه و ديگران داريم يا خير؟
اين موضوع بويژه در مواقع بحراني و اضطراب آور مصداق بيشتري دارد. وجود ديگران از اين حيث براي انسان ارزشمند است كه موجب تحكيم توانايي آدمي براي مقابله با ناسازگاريها و ناهمواريهاي زمان و جامعه ميگردد. كساني كه به اجبار در انزوا قرار ميگيرند(مثل زندانيها) نياز به برقراري ارتباط را به مراتب بيشتر از كساني كه اين تجربه را نداشتهاند، احساس مي كنند. يكي ديگر ار كاركردهاي دوستيهاي سالم اين است كه مجالي فراهم ميآورد تا بوسيله آن انسان درباره هر چيز (از رويدادهاي مهم يا جزئي گرفته تا نكات صميمي و شخصي) اطلاعات مورد نياز براي زندگياش را به دست آورد. در واقع ما در رابطه با ديگران از گفتگو و همنشيني با آنان چيزهاي جديدي ياد ميگيريم، به مسائل و نكات تازهاي برميخوريم و در نتيجه افق ديدگاهمان وسيعتر ميگردد و بيشك هر چه از طريق پيش برويم به آگاهيهاي تازهاي دست مييابيم. نهايتا اينكه اين توانايي به ما كمك ميكند تا در برقراري يك رابطه اجتماعي مطلوب (دوست يابي) به نحو موثر و مطلوبي عمل كنيم و در حفظ يك رابطه دوستانه در بهداشت روان ما تاثير بسزايي ميگذارد. ميتوان گفت برقراري يك رابطه مطلوب با اعضاي خانواده، نقطه آغاز و حركت اين توانايي است.
يكي از عناصر اصلي در برقراري روابط اجتماعي مؤثر توانايي «ابزار وجود» است. ابزار وجود به معناي گرفتن حق خود و ابراز عقايد، نظريات، احساسات و افكار خويش به طور مستقيم و صادقانه است. البته به نحوي كه حقوق ديگران هم محترم شمرده شود. بطور كلي ابراز وجود متشكل از هفت جزء است: 1ـ ابراز نظريات و عقايد متفاوت: يعني لزومي ندارد وقتي در جمع دوستان و همسالان هستيم همان عقيده و نظري را ابراز مينمائيم كه ديگران ميگويند، اظهار نظر ما ميتواند متفاوت و يا حتي متضاد نظر دوستان ديگر باشد. 2- تقاضاي تغيير رفتارهاي نامطلوب ديگران: چنانچه از دوستان ما رفتارهايي بروز كرد كه مطابق نظر ما نيست، ميتوانيم از دوستانمان بخواهيم تا اين رفتارها را تغيير دهند. پذيرش بيچون و چراي رفتار و عملكرد ديگران ميتواند ناشي از ضعف در توانايي ابراز وجود باشد. 3- رد درخواستهاي نامطلوب ديگران: كساني كه از توانايي ابراز وجود در وجودشان برخوردار هستند چنانچه تقاضاي نامناسبي از طرف دوستان به ايشان پيشنهاد گردد، (مثلا پك زدن به سيگار) و يا هر تقاضايي كه با نقطه نظرات و اعتقادات فرد مطابقت ندارد، به راحتي اين درخواستها را رد مينمايد و چشم بسته و كوركورانه اين تقاضا را نميپذيرند. 4- پذيرش كاستيها و ضعفهاي خود: او ميداند كه به هر حال به دليل انسان بودن داراي نقاط ضعفي است، آنها را ميپذيرد ولي در جهت جبران كاستيها و برطرف نمودن ضعفهايش اقدام ميكند. 5- آغاز و ادامه روابط دوستانه با ديگران: حقيقت اين است كه طرح ريزي دوستي با افراد ديگر مهارتهايي را ميطلبد كه ممكن است همه افراد كم و بيش با آن آشنا باشند ولي مهمتر از آن توانايي استمرار روابط دوستانه با ديگران است. اين ادامه روابط به رفتارهاي متقابل افراد بستگي دارد. صادق بودن از فاكتورهاي مهمي است كه مي تواند به استمرار دوستيها بيانجامد و عدم صداقت به راحتي پيوندهاي دوستي افراد را از هم ميگسلد. 6- ابراز احساسات مثبت: توانايي ابراز وجود به انسان اجازه ميدهد در كنار دوستان خود خوش باشد، شادي كند و از بهداشت رواني مطلوب برخوردار گردد. 7- اداي جملات مرسوم و قابل قبول در هنگام رويارويي يا جدا شدن از ديگران: لازمه تداوم دوستيها ابراز احساسات صميمانه با ديگران در هنگام مواجه شدن با آنان و يا خداحافظي از انها ميباشد ضمن اينكه اين توانايي نقش موثري در تحكيم روابط دوستانه از خود بجاي ميگذارد.
4- مهارت و توانايي مقابله با اضطراب و نگراني روزانه: براي همه ما تجربه اضطراب و نگراني ميتواند تجارب خوشايند يا ناخوشايندي را به همراه داشته باشد. بنابراين قبل از هر چيز لازم است اضطراب را تعريف كنيم و ببينيم در چه شرايطي مطلوب ودر چه شرايطي نامطلوب هستند. منظور از اضطراب هيجان ناخوشايندي است كه با اصطلاحاتي مانند: «نگراني»، «دلشوره»، «ترس»، «وحشت» بيان ميگردد. اضطراب سبب هيجان و بهم ريختن تعادل موجود زنده ميگردد. چون فرد دائما به منظور برقراري تعادل كوشش ميكند. مي توان گفت اضطراب يك محرك بسيار قوي است كه امكان دارد گاهي مفيد و زماني هم مضر باشد و اين بستگي به درجه ترس و مقدار خطر متناسب باشد، آن را اضطراب طبيعي يا متعادل ميگويند، زيرا شخص را وادار ميسازد تا خطرات را از خود دور نمايد. اين حد از اضطراب مفيد بوده و براي رشد و تكامل شخصيت افراد وحتي يادگيري بيشتر لازم به نظر ميرسد. در واقع اكثر افراد انساني مقداري اضطراب دارند. اين نوع اضطراب واكنشهاي طبيعي هستند كه در برابر فشارهاي رواني انجام ميگيرد. اضطراب زماني نابهنجار تلقي ميگردد كه در برابر موقعيتهايي رخ ميدهد كه اكثر مردم به راحتي آنها را حل و فصل ميكنند. پس از اضطراب متعادل براي رسد و تكامل فرد ضروري است ولي مقدار زياد آن باعث اختلال در رفتار فرد ميگردد.
توانايي مقابله با اضطراب به ما كمك ميكند تا هيجان خود را در خود و ديگران تشخيص دهيم و دريابيم كه هيجان ها بر رفتار ما چه تاثيري دارند. اگر خشم، اندوه، نفرت ، پرخاش و غم به صورت كنترل نشده درآيند و براي مدتي ادامه پيدا كنند، بهداشت روان ما را به شدت تهديد ميكند. كنار آمدن با فشار رواني نيز در ميان مهارتهاي زندگي نقش برجستهاي دارد. طبيعي بودن حداقلي از اضطراب به اين معني است كه مثلا اگر هيچگونه تنش و استرس نداشته باشيم، ممكن است براي امتحان روز بعد خود تلاش كافي به عمل نياوريم. هر چقدر آرزوها و اهداف بزرگتري داشته باشيم تنش بيشتر ميشود و همراه با آن انگيزه بيشتري براي مطالعه خواهيم داشت. حال با توجه به مسائل فوق ميتوان گفت عملكردهاي اضطراب ميتواند جنبههاي گوناگون داشته باشد كه تعدادي از آنها را در زير ميآوريم:
– اضطراب ميتواند بر نحوه عملكرد و فعاليتهاي ما اثر منفي و يا اثر مثبت بگذارد.
– اضطراب يك فرايند اكتسابي است و بدن ما طي رشد ميآموزد كه در بعضي شرايط مانند زمان امتحان مضطرب شود.
– گاهي اضطراب در حد كم آن ميتواند انگيزهاي براي پيشرفت باشد.
– افكار و طرز فكر ما نقش واسطهاي مهمي در بروز اضطراب حتي در زمان وقايع منفي و تلخ دارد و كنترل و تعديل اين افكار اثر مهمي بر رفع اضطراب ميگذارد.
– اضطراب حتي در زمان وقايع منفي و تلخ دارد و كنترل و تعديل اين افكار اثر مهمي بر رفع اضطراب ميگذارد.
– اضطراب پايههاي عصبي و فيزيولوژيك ميباشد، لذا با استفاده از روشهاي خاص آرامش و عضلاني ميتوان تا حدودي آن را كنترل كرد.
بسياري از مواقع تصور ما اين است كه واقعه يا پديده خاصي باعث بروز احساسات و عواطف منفي و يا مثبتي در ما شده است. براي مثال تاخير يكي از اعضاي خانواده در رسيدن به خانه را، دليل اضطراب و تنش در خود و ديگر اعضا ميدانيم اما در حقيقت نحوه تفكر ما نسبت به پديدهها و دنياي اطراف دلي اصلي بروز هر نوع احساسي است. اگر به افكار واسطهاي خود در زمان مواجهه با موقعيتهاي گوناگون توجه داشته باشيم، پي خواهيم برد كه بسياري از نگرانيها و استرسهايمان بيمورد است. در چنين مواردي آرام سازي عضلاني به ما كمك ميكند كه تمركز و آرامش بيشتري براي بررسي افكار خود داشته باشيم، يادآوري موقعيتهاي مشابه درگذشته و افكار نادرستي كه در آن موقعيتها داشتهايد، (و پس از مدتي متوجه شدهايد كه چقدر بياساس بودهاند) كمك زيادي ميكند تا بتوانيد در موقعيتهاي اضطراب زا و بحرانهاي زندگي آرامش خود را حفظ كنيد.
روش مناسب ديگر جهت رفع اضطراب تفكر مثبت است. در هر موقعيت اضطراب زايي كه قرار بگيريم حتي منفيترين افكار كه در ذهن ما نقش ميبندد، ميتوانيم افكار مثبت را جايگزين افكار منفي نمائيم. مثلا در شرايط بسيار بحراني مثل زلزله، جنگ، سيل و… ميتوان با تفكر مثبت در مورد قدرت مثبت خداوند و حاكميت او بر تمام اوضاع و به ويژه محبت او نسبت به بندگانش و آزمايش تلقي كردن موقعيت از اضطراب و فشار رواني آزار دهنده كاست.
پديده اضطراب امتحان با درجات مختلف در اكثر دانش آموزان و حتي دانشجويان وجود دارد كه البته با توضيحات فوق ميتوان آن را طبيعي تلقي نمده و به عنوان يك نيروي پيش برنده و آگاهي دهنده از انرژي آن در جهت هر چه بيشتر درس خواندن استفاده نمود. لازم به ذكر است كه ميزان و كيفيت اضطراب در مورد كساني كه به موقع جهت خواندن درس برنامه ريزي نميكنند و همه سعي و تلاش خود را در شب امتحان انجام ميدهند، با ديگراني كه براساس برنامه از پيش طراحي شده نسبت به حاضر نمودن درس اقدام ميكنند، كاملا متفاوت است. آناني كه به هر دليل نتوانستهاند با برنامه ريزي درست به مطالعه عميق دروس در فاصله زماني مناسب اقدام كنند، اضطراب بيشتري را تجربه خواهند كرد.
5ـ مهارت و توانايي درك ارزشهاي فردي و خانوادگي: همانطوري كه قبلا نيز تا حدودي به آن اشاره شد، هر فردي براي خود داراي ارزشهايي است كه ممكن است براي ديگران ارزش تلقي نشود. ارزشهاي خانوادگي هم نسبتا منحصر به فرد بوده و براي هر فرد ميتواند نوعي ارزش يا ضد ارزش مطرح باشد. تصور كنيم نوجواني كه در يكي از رشتههاي شاخه فني و حرفهاي و يا كار دانش تحصيل ميكند (حسابداري – كامپيوتر- گرافيك و…) اين فرض قوت ميگيرد كه تحصيلات مربوط به شناخت و آموزش يك حرفه و زمينه سازي براي ورود به بازار كار براي او يك ارزش فردي و يا حتي خانوادگي به حساب ميآيد. اما عدهاي ديگر ممكن است اين گرايش تحصيلي شما را نپسندند و حتي آن را مورد تمسخر قرار دهند. طبيعي است كه واكنش آنها فقط به درد خودشان ميخورد و براي شما هيچ ارزشي ندارد. از طرف ديگر همه انسانها به ويژه نوجوانان بعد از تحصيلاتشان داراي گرايشهاي متعددي هستند. عدهاي علاقهمند هستند از طريق تحصيل در رشتههاي فني و حرفهاي و يا كار دانش تحصيل ميكند(حسابداري- كامپيوتر – گرافيك و… ) اين فرض قوت ميگيرد كه تحصيلات مربوط به شناخت و آموزش يك حرفه و زمينه سازي براي ورود به بازار كار براي او يك ارزش فردي و يا حتي خانوادگي به حساب ميآيد. اما عدهاي ديگر ممكن است اين گرايش تحصيلي شما را نپسندند و حتي آن را مورد تمسخر قرار دهند. طبيعي است كه واكنش آنها فقط به درد خودشان ميخورد و براي شما هيچ ارزشي ندارد. از طرف ديگر همه انسانها به ويژه نوجوانان بعد از تحصيلاتشان داراي گرايشهاي متعددي هستند. عدهاي علاقهمند هستند از طريق تحصيل در رشتههاي فني يا غير فني ادامه تحصيل دهند و ورود به بازار كار فعلا در ذهن آنها نباشد. برعكس عدهاي ديگر ممكن است تحصيل تا مقطع ديپلم را كافي دانسته و ورود هر چه زودتر به بازار كار را خواستار باشند. به هر حال آن طور كه انسان درباره آن فكر مي كند و ميانديشد، درباره آن نيز تصميم گيري ميكند و اين تصميم مي تواند براي او يك ارزش فردي محسوب گردد حال مي توانيم دايره ارزشهاي فردي را گسترش داده و مسايل ديگر زندگي را با آن بسنجيم. مثلا بحث ازدواج و تشكيل خانواده بعد از تحصيل و شغل شايد مهمترين مسأله براي يك جوان باشد. در همين مسأله ازدواج ارزشهاي فردي و خانوادگي به شدت در انتخاب و تصميم ما دخالت دارند. بسياري از جوانان خانواده دختر را كانون توجه خود قرار ميدهند و اعتقاد دارند، برآيند آنچه كه در خانواده دختر اجرا شده و به آن عمل شده را ميتوان در دختر ديد و براساس آن انتخاب كرد. يعني مجموعه اخلاق، رفتار و كردار تعاملات آنها با افراد ديگر جامعه ملاك انتخاب جوان مورد نظر ميباشد. اما عدهاي ديگر از جوانان به خانواده دختر به عنوان يك الگو نگاه نمي كنند و شخصيت فردي دختر براي انها مهمتر از ساير الگوهاست. عدهاي ديگر حجاب، وقار، متانت و مسايل ايماني و ديني را براي اننخاب همسر آينده مهم مي دانند و بعضي ديگر ممكن است خيلي براي آنها اين مسايل مهم نبوده، زيبايي ظاهر و عشق و علاقه شخصي را مهم تلقي ميكنند. پس ميبينيم كه تفاوتهاي فردي در ارزشهاي فردي و خانوادگي چقدر گسترده بوده و هر كس براساس برداشتهاي ذهني خود از ارزشهاي فرد آن را به مورد اجرا ميگذارد. اگر ما از ارزشها تصوير روشني داشته باشيم ميتوانيم تصميمگيريهاي خود را با ارزشهايمان همسو نمائيم. داشتن اين تصوير روشن ما را در برابر فشارهاي ناشي از ارزشهاي منفي و مخالف مقاوم ميسازد. مثلا اگر فردي داراي اين ارزش باشد كه «تهيه پول كافي براي كمك به خانواده» مهم است و تحقق آن در گروه دستيابي به شغل مناسب است، براي ادامه تحصيل و مطالعه بيشتر تأكيد بيشتري خواهد كرد. در واقع اين رفتار مطابق و ناشي از ارزشي است كه به آن معتقد است. شناسايي ارزشهاي فردي، خانوادگي، مذهبي و اجتماعي زندگي ما را در جهتهاي مثبت رهنمون ميسازند.
6- مهارت و توانايي در انتخاب هدف: هدف عبارتست از «آنچه در جهت دستيابي به آن ميكوشيم.» اهداف چه كوتاه مدت باشند «چه طي يك روز يا چند » و چه بلند مدت (در ماهها يا سالهاي زندگي) چهارچوبي را براي تصميم گيريهاي ما فراهم ميآورند و آگاهي ما را نسبت به خود افزايش ميدهند. براي رسيدن به هدف ما بايد ملاكهايي را در نظر گرفت: الف – اهداف بايد مشخص و ويژه باشند: يعني افراد بايد پيش خود مشخص كنند، كدام هدف مدنظر است. مثلا اگر پزشك شدن را در آينده يك هدف براي خود در نظر گرفتيم، طبيعي است كه در راستاي رسيدن به آن بايد تلاش كنيم. قدر مسلم كسي كه در رشته علوم انساني تحصيل ميكند، ديگر هدفي به نام پزشك شدن براي او منتفي است. چون انتخاب او با آنچه به عنوان هدف در نظر گرفته شده هيچ گونه همخواني و تناسبي ندارد. براي پزشك شدن تحقيقا بايد در رشته علوم تجربي تحصيل كرد و در همان رشته فارغ التحصيل شد. البته مثال فوق صرفا جهت روشن شدن مطلب بيان شده است و در اين راستا ميتوان مثالهاي متعدد و بيشماري را ذكر كرد.
الف ـ زمان لازم براي دستيابي به اهداف را تخمين بزنيم: همانطور كه گفته شد بعضي اهداف كوتاه مدت ولي بعضيها دراز مدت هستند. اهداف كوتاه مدت ميتوانند خواسته هاي فوري ما را تحقق بخشند ولي اهداف دراز مدت زندگي آيندهمان را سامان ميدهند. بعضي اوقات ضرورت دارد براي به دست آوردن و تحقق بخشيدن به اهداف دراز مدت از خواستهها و تمايلات روزانه خودمان صرفنظر كنيم. مثلا وقتي زمان امتحان فرا رسيده مسلم است بايد از بسياري تمايلات شخصي زودگذر مثل رفتن به تفريح، بازي كردن، سرگرمي و قدم زدن با دوستان و … دست كشيد. چون خواندن كتابهاي درسي و مطالعه موثر آن شما را در رسيدن به اهداف دراز مدت (هرچه كه باشد) ياري ميكند.
ب ـ اهدف بايد منطقي و دست يافتني باشند: عقل سليم حكم ميكند هدفي كه فرد براي خود در نظر ميگيرد با تواناييها و خصوصيات جسمي، عقلي، عاطفي، اجتماعي و خانوادگياش هماهنگ بوده و راه دسترسي به آن نسبتا ساده باشند. اهداف جاه طلبانه و غير قابل دسترس نه تنها فرد را از دست يافتن به آن با شكست مواجه مينمايد، بلكه سبب ساز ناكاميها و افسردگيهاي افراد خواهند بود. از قديم گفتهاند: « با يك دست نميتوان دو تا هندوانه برداشت» اين ضرب المثل دقيقا به محدوديت توانايي انسان در همه ابعاد وجودش اشاره دارد. ما انسانها ظرفيت محدود و در عين حال متفاوتي از هر لحاظ داريم. مثلا كسي كه رشتهاي را انتخاب مينمايد كه شرايط آن رشته داشتن تفكر قوي و قواي استدلالي محكم است، چنانچه كسي فاقد اين توانايي باشد، قطعا در اين رشته با شكست مواجه خواهد شد و يا برعكس شغلي كه لازمهاش داشتن هيكل درشت و عضلات قوي است، يك فرد ضعيف الجثه نمي تواند دوام بياورد و در نتيجه چه بسا با شكست مواجه شده و ناكامي و واماندگي و مشكلات ديگر براي او به ارمغان ميآورد.
ج – تفكر مثبت داشته و در حال حركت به جلو باشيم: رسيدن به اهداف از قبل طراحي شده نيازمند حركت و فعاليت در جهت رسيدن به آن ميباشد. چنانچه كسي در ذهن خود هدفي را متصور شد اما هيچ فعاليتي انجام نداد، در واقع انتخاب يا عدم انتخاب هدف هيچ فرقي با هم ندارند. بايد بدانيم رسيدن به اهداف با حرف زدن و شعار دادن به هيچ وجه ميسر نيست. بايد آستينها را بالا زد و در جهت رسيدن به هدف از هيچ كوششي فرو گذار نكرد. چرا كه به قول مولانا: «عاقبت جوينده يابنده بود چون كه در خدمت شتابنده بود»
نشستن سر جاي خود و هيچ گونه كوشش و تلاش نكردن و فقط در فكر هدف خاصي بودن هيچ دردي را دوا نمي كند. البته كساني كه واقعا در جهت رسيدن به اهداف تلاش مي كنند لازم است داراي تفكر و گرايشي مثبت نسبت به ان باشند و هميشه با توكل به خدا و كنار زدن افكار منفي در رسيدن به اهداف خود عجله به خرج ندهند كه خدا با صابران است.
اصغر تنكابني – روان شناس تربيتي