گمان میرود که این مقاله ناقض حق تکثیر باشد، اما بدون داشتن منبع امکان تشخیص قطعی این موضوع وجود ندارد. اگر میتوان نشان داد که این مقاله حق نشر را زیر پا گذاشته است، لطفاً مقاله را در ویکیپدیا:مشکلات حق تکثیر فهرست کنید. اگر مطمئنید که مقاله ناقض حق تکثیر نیست، شواهدی را در این زمینه در همین صفحهٔ بحث فراهم آورید. خواهشمندیم این برچسب را بدون گفتگو برندارید. (نوامبر ۲۰۱۶) |
هم وابستگی (به انگلیسی: Codependency)، گرایش برای بروز رفتارهای منفعل و بیش از اندازه خدمتکارانه است که به شکلی منفی روابط و کیفیت زندگی فرد را تحتالشعاع قرار میدهد.
هم وابسته کسی است که اجازه میدهد دیگران با سوءرفتارشان بر او تأثیر گذارند و او درصدد برمیآید تا به روشهای مختلف رفتار آنها را کنترل کند یا تغییر دهد. هم وابستگی، بیماریِ خودِ گم شدهاست و آن را میتوان اینگونه تعریف کرد: هر اختلالی و رنجی که همراه با تمرکز فرد بر نیازها و رفتارهای دیگران است. هم وابستگی، شایعترین اعتیادی است که مردم پیدا میکنند. این حالت ناشی از تمرکز زیاده از حدّ ما بر بیرون از خودمان است و باعث میشود که ما تماسِ مان را با آنچه در درونمان است از دست بدهیم. ما در درونمان سرنخهایی داریم که ما را از راههای بیشماری یاری میکنند از جمله آنها باورها، افکار، احساسات، تصمیمها، اختیارات، تجارب، خاطرات، خواستها، نیازها، حسُّها، شهودها، عوامل ناخودآگاه و شواهدی از عملکرد جسمیِ ما همچون ضربان قلب و تنفّس مان هستند. اینها و موارد دیگر، بخشی از سیستم بازخورد دقیقی هستند که آن را «زندگی درونی» مینامیم.
تعریف[ویرایش]
چند تعریف از هم وابستگی:
- یک وضعیت چند بْعدی (جسمی، ذهنی، عاطفی و معنوی) است که با هرگونه رنج و اختلالی ابراز میشود و همراه یا ناشی از تمرکز فرد بر روی نیازها و رفتارهای دیگران است. این وضعیت میتواند خفیف یا شدید باشد و بیشتر مردم این حالت را دارند. هم وابستگی میتواند بسیاری از مشکلات روانشناختی و معنوی را تقلید کند یا همزمان با آنها باشد یا آن مشکلات را تشدید کند. هم وابستگی به واسطه محول کردن مسؤولیت زندگی و خوشبختی مان به خارج از "خود"مان (خود کاذب) و به دیگران به وجود میآید. این حالت درمان شدنی است و بهبودی از آن امکان پذیراست.
- یک الگوی کنارآییِ هیجانی، روانشناختی و رفتاری است که در نتیجه رویارویی درازمدت فرد با مجموعهای از قواعد ستمگرانه (قواعدی که از ابراز آزادانه احساسات و گفتگوی مستقیم از مسایل شخصی و میان فردی جلوگیری میکند) و به اجراء درآوردن آنها به وجود میآید.
- یک اختلال شخصیتی که بر پایه موارد زیر میباشد: نیاز به کنترل کردن در زمان برخورد با شرایط خیلی ناگوار، غفلت از نیازهای خود، تغییر دادن مرزهای خود از لحاظ صمیمیت و جدایی، گرفتار شدن با افراد مشخصی که مبتلا به اختلال هستند و تجلّیهای دیگری از قبیل انکار، احساسات انباشته شده، افسردگی و بیماریهای بدنی وابسته به استرس.
- اشتغال ذهنی با زندگی دیگران که حاصل فشارهای روانی است و منجر به رفتارهای ناسازگار میشود.
- الگوی مختلی از نشانههای مرضیِ بالغهای رشد نیافته است که حاصل خانواده اصلی و فرهنگ ما است و باعث توقف در رشد هویت میشود و حاصل آن واکنشهای بیش از حدّ به مسایل بیرون از خودمان و واکنش کمتر از حدّ به مسایل درون مان است. اگر هم وابستگی درمان نشود، تبدیل به اعتیاد میشود.
- یک بیماری است که در آن فرد در زمینههای زیر اختلال دارد:
- میزان عزت نفس مناسب
- تعیین مرزهای عملکردی
- پذیرفتن واقعیت خود و ابراز آن
- برآوردن نیازها و خواستههای خود
- تجربه کردن و ابراز واقعیت خود به صورت متعادل
- الگویی از وابستگی دردناک به رفتارهای وسواسی و به تاًیید از جانب دیگران که در آن فرد میکوشد تا امنیت، خودارزشمندی و احساس هویت را به دست آورد.
هم وابستگی از تلاش ما برای اینکه از خود واقعی مان (کودک درونمان) در برابر نیروهای ظاهراً شکست ناپذیر محافظت کنیم، سرچشمه میگیرد. اماخود واقعی ما دچار تناقض است. آن نه تنها حساس، ظریف و آسیبپذیر است، بلکه نیرومند هم هست. در واقع خود واقعی ما آنقدر قوی است که اگر یک "برنامة کامل بهبودی" برای هم وابستگی اجراء شود، از طریق فرایند خود مسؤولیت دهی و خلاقیت (که اغلب میترسیم مشاهده اش کنیم)، قدرتی شفادهنده دارد. هم وابستگی از تلاش ما برای اینکه از خود واقعی مان (کودک درونمان) در برابر نیروهای ظاهراً شکست ناپذیر محافظت کنیم، سرچشمه میگیرد. اماخود واقعی ما دچار تناقض است. آن نه تنها حساس، ظریف و آسیبپذیر است، بلکه نیرومند هم هست. در واقع خود واقعی ما آنقدر قوی است که اگر یک "برنامة کامل بهبودی" برای هم وابستگی اجراء شود، از طریق فرایند خود مسؤولیت دهی و خلاقیت (که اغلب میترسیم مشاهده اش کنیم)، قدرتی شفادهنده دارد. وقتی که خود زنده واقعی ما "پنهان میشود"- (سرگرمِ چهرههای والدگونه خود میشود یا دردهای تقریباً جان سوز را کم میکند تا "زنده بماند")- خود هم وابستهای ظاهر میشود که جای آن را میگیرد. بنابراین ما آگاهی مان را از خودمان از دست میدهیم تا حدّ ی که وجود آن را فراموش میکنیم. ما تماسمان را با آنچه که هستیم از دست میدهیم و به تدریج شروع میکنیم به اینکه آن خود دروغین را به کار بریم. آنگاه این کار یک عادت و در نهایت یک اعتیاد میشود. هم وابستگی نه تنها شایعترین اعتیاد بلکه "اساس" چیزی میشود که همه اعتیادها و وسواسهای ما از آن ناشی میشود. تقریباً در پُسِ هر اعتیاد و وسواسی، هم وابستگی نهفته است. چیزی که آن را ایجاد میکند و نگهش میدارد، احساسی از شرم است از اینکه خیال میکنیم خود واقعی و کودک درون ما به نوعی ناقص وبی کفایت است و این شرم، با سائق ذاتی و سالم "خود واقعیِ" ما برای اینکه خود را بشناسد و ابراز کند، همراه میشود. این اعتیاد و وسواس به هر ترتیبی که شکل بگیرد، قصد دارد این باور اشتباه را بیان کند که چیزی در خارج از وجود ما میتواند ما را خشنود و کامل کند.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Codependency». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۲۵ آوریل ۲۰۱۲.