براى خودشناسى فواید مختلفى بیان شده است و انگیزه هاى گوناگونى خودشناسى را اقتضاء مى کند. یکى از عواملى که خودشناسى را موجه مى سازد، متعلق این شناخت است. «خود» به عنوان چیزى که در «خودشناسى» شناخته مى شود، محبوبترین چیز در نزد ماست. هر کس که به خود علاقه دارد و علاقه به شناخت محبوب خویش است و «خود»محبوب همه انسانهاست، چرا که هر انسانى خود را دوست دارد و طبیعى است که خودشناسى امرى مطلوب باشد.
محبت انسان به خود موجب مى شود انسان در اندیشه بر آوردن مصالح خویش باشد و بکوشد مفاسد و امور زیان آور را از خود دور سازد.
به عبارت دیگر حفاظت از خویش در برابر خطرات و تأمین نیازهاى خود به اقتضاى محبت به خود امرى طبیعى است. از سوى دیگر حفاظت از هر چیز و تأمین نیازها و مصالح هر چیز مستلزم شناخت آن چیز است. هر گاه چیزى را نشناسیم، نیازهاى آن و امور زیان آور به آن را نمى توانیم بشناسیم.
محبت به خود فقط با حفظ و نگهدارى «خود» ارضاء نمى شود. انسان خود را در بهترین و کاملترین شکل مى خواهد؛ یعنى دوست دارد هر کمالى را در خود تحقق بخشد و هرگاه کمالى از کمالات ممکن براى خود را در خود نامحقق یابد، از وضع موجود خود ناراضى مى شود و در صدد تکمیل وجود خویش بر مى آید.کمال خواهىِ پایان ناپذیر انسان، در عین احساس نقص و نیازمندى است. پس انسان بر خود لازم مى بیند که کمال ممکن براى خویش را بشناسد تا بتواند در جهت آن گام بردارد و کمالاتى نایافتنى را طلب نکند و به چیزى کمتر از آنچه براى او ممکن است رضا ندهد. شناخت کمال نهایىِ خود فرع شناخت خود است.
براى رسیدن به کمال، علاوه بر شناخت مقصد، باید مسیر، مرکب و سرعت را هم شناخت. شناخت مسیر، مرکب و سرعت متناسب با هر موجود، بر شناخت آن موجود متوقف است.
اگر تواناییها و ظرفیتهاى خود را نشناسیم، ممکن است گام در مسیر سنگلاخ و دشوارى بگذاریم و یا با سرعتى بیش از توان خود حرکت کنیم و یا از ابزارها و نیروهایى کمک بگیریم که تناسبى با وضعیت ما و مقصد ما نداشته باشد.
خودشناسى و شناخت کمال و زیباییها و جذابیتهاى مقصد نهایى انسان، انگیزه استکمال را در او تقویت مى کند. این نکته را مى توان یکى از انگیزه هاى توصیه به خودشناسى از سوى کسانى که خودشناسى کرده اند دانست. ائمه معصومین(ع) که انسان و غایت وجودى او را مى شناسد و نیز مى دانند هر فردى با شناخت خود و غایت هستى خود بیش از پیش خواستار سلوک به سوى کمال خواهد شد، انسانها را به خودشناسى ترغیب مى کنند تا آنان را شیفته حرکت کمال ى سازند.
خودشناسى به خداشناسى مى انجامد و خداشناسى در واقع اصلى ترین مقدمه کمال و بلکه خود کمال انسان است. پس خودشناسى براى کمال انسان امرى ضرورى و غیر قابل چشم پوشى است. همچنین خودشناسى مقدمه ضرورى هر شناختى است؛ یعنى هیچ شناختى براى انسان حاصل نمى شود مگر آنکه خود را بشناسیم. پس اگر خواستار شناخت حقایق هستى هستیم باید نخست خود را بشناسیم.
اینها چکیده مواردى بود که به عنوان انگیزه هاى خودشناسى ذکر شده است. اکنون آثار مورد انتظار از خودشناسى را بررسى مى کنیم و سپس در مى یابیم که از دید روایات چرا باید خودشناسى کرد.
الف - خدا شناسى
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: من عرف نفسه عرف ربه؛ کسى که خود را بشناسد همانا پروردگارش را شناخته است. (شرح غررالحکم و دررالحکم، (خوانسارى)، ج 5، ص 194 )
معرفت نفس به چند شکل به معرفت خدا مى انجامد:
1- انسان با شناخت خویش در درون خود گرایشهایى فطرى مى یابد؛ (این گرایشها را در بحث آینده بررسى خواهیم نمود). هر انسانى خواستار احاطه علمى به جهان است و گرایش او به شناخت هستى، بى نهایت است؛ یعنى انسان هر چه در دانش پیشرفت مى کند، همچنان از افزایش سؤالات و دوام جهل خود ناراضى است و تا زمانى که به علم مطلق دست نیابد خود را ناقص مى بیندو از نقص خود ناخرسند است و از این رو خواستار اتصال به سر چشمه علم مطلق مى گردد. انسان مى داند که شناخت ماسوى اللَّه بدون شناخت علت العلل آنها شناختى ناقص است. بنابراین شرط شناخت جهان مخلوق را شناخت علتِ مخلوقات مى بیند و میل او به احاطه علمى بر جهان، او را ملزم به شناخت خداوند مى سازد.
آگاهى از وجود گرایش فطرى به علم و احاطه علمى در انسان، به هر روشى که حاصل شود (روش درون بینى وعلم حضورى و یا روشهاى مختلف علوم حصولى انسان شناسى) به ما مى گوید که پاسخگویى به این گرایش فطرى، مستلزم شناخت علت العلل هستى است.
2- انسان به تجربه یافته است که هر گرایش درونى که در او وجود دارد حاکى از وجود واقعیتى خارجى است که آن گرایش را ارضا مى کند. میل به رفع تشنگى، با آب که واقعیت خارجى دارد ارضاء مى شود. میل به همسر گزینى با وجود جنس مخالف ارضاء مى شود و سایر امیال انسان نیز اینگونه اند. پس اگر انسان خواستار علم و قدرت مطلق است باید علم و قدرت مطلق وجود داشته باشد. پس مبدئى در هستى وجود دارد که از علم و قدرت مطلق برخوردار است. این شکل شناخت وجود خداوند و صفات علم و قدرت او، اگر چه بر مقدماتى متکى است که از تجارب درونى انسان تشکیل شده است، ولى در نهایت علمى حصولى و مفهومى است.
3- انسان با کاویدن خویش و رسیدن به خود شناسىِ حضورى، خود را موجودى وابسته و مظهری مى یابد؛ موجودى که همه احوال او اعم از حیات، علم، قدرت، محبت و اراده و دیگر اوصاف و افعالش، وابسته به موجودى است که از لحاظ حیات، علم و قدرت نامتناهى است. این درک حضورى به مظهریت خود نسبت به خداوند، نتیجه شناخت نفس به نیازمندى او است که همزمان با شناخت نفس، در نفس انسان حاضر است و از هرگونه قیاس و استدلال مستغنى است.
خودشناسى، به خداشناسى مى انجامد؛ در حالى که خداشناسى حاصل از خودشناسى، علم حضورى است که اولاًهیچ تردیدى در آن راه ندارد و ثانیاً در تحریک انسان براى حرکت به سوى خدا و تحصیل قرب او تواناتر است. بنابراین دعوت به خودشناسى براى خداشناسى، علاوه بر اینکه به سبب اهمیت موضوع خودشناسى است، به سبب روش خاص خودشناسى درون نگرانه است که حصول آن علم حضورى یقینى است.
از همین رواست که امیر المؤمنین(ع) مى فرمایند: المعرفة بالنفس انفع المعرفتین؛ شناخت به وسیله نفس سودمندترین شناخت است. (همان، ج 2، ص 25 )
و مفسرین گفته اند مقصود از معرفتین، معرفت به آیات انفسى و معرفت به آیات آفاقى است که در فرموده خداوند آمده است:
سنریهم آیاتنا فى الآفاق و الانفس حتى یتبین لهم انه الحق او لم یکف بربک انه على کل شى ء شهید؛ به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهیم تا براى آنان آشکار گردد که او بر حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است؟! (فصلت / 53.)
ب- خود سازى
همانگونه که می دانید ، خود شناسی سر آغاز خود سازی است و تا انسان خودش را بدرستی نشناسد، تهذیب نفس برایش عملا ممکن نیست. این رابطه در جای خود دلایلی دارد که به برخی از آنها اشاره می نماییم.
اول. انسان از طریق خود شناسى به کرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهى و اهمیت روح آدمى که پرتوى از انوارالهى و نفحه اى از نفحات ربانى است پى مى برد; آرى! درک مى کند که این گوهر گرانبها را نباید به ثمن و بهاى ناچیز فروخت و به آسانى از دست داد!
امیر المومنین علی (ع) در کلام بسیار حکیمانه ای فرموده است: کسی که کرامت و بزرگواری نفس خویش را بدرستی بشناسد ، آنقدر بدان مشغول می شود که تمام تمنیات دنیوی ، زرق و برق و لذتهای آن در نظر او بی رنگ و کم اهمیت جلوه می کند. چنین شخصی دیگر حاضر نمی شود که خود و ارزش های وجودی خود را در مقابل بهای ناچیز مال و مقام دنیوی معامله نماید. تنها کسانى خود را آلوده رذائل اخلاق مى کنند و گوهر پاک روح انسانى را به فساد و نابودى مى کشانند که از عظمت آن بى خبرند.
دوم: انسان با شناخت خویشتن به خطرات هواى نفس و انگیزه هاى شهوت و تضاد آنها با سعادت او پى مى برد، و براى مقابله با آنها آماده مى شود.
بدیهى است کسى که خود را نشناسد از وجود این انگیزه ها بى خبر مى ماند و شبیه کسى است که گرداگرد او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بى خبر است; طبیعى است که چنین کسى خود را آماده مقابله با دشمن نمى کند و سرانجام ضربات سنگینى از سوى دشمن دریافت مى دارد.
سوم: انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهاى گوناگونى که براى پیشرفت و ترقى از سوى خداوند در وجود او نهفته شده است پى مى برد و تشویق مى شود که براى پرورش این استعدادها بکوشد، و آنها را شکوفا سازد; گنجهاى درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد.
کسى که عارف به نفس خویش نیست به انسانى مى ماند که در جاى جاى خانه او گنجهاى پر قیمتى نهفته شده ولى او از آنها آگاهى ندارد، ممکن است از گرسنگى و تنگدستى در آن بمیرد، در حالى که در زیر پاى او گنجهایى است که هزاران نفر را سیر مى کند.
چهام: هر یک از مفاسد اخلاقى ریشه هایى در درون جان انسان دارد، با خودشناسى، آن ریشه ها شناخته مى شود، و درمان این دردهاى جانکاه را آسان مى سازد، و به این ترتیب راه وصول به تهذیب را در برابر انسان هموار مى کند.
یک نکته مهم در این زمینه این است که خودسازی نیاز به انگیزه قوی دارد و این انگیزه را تنها خودشناسی تامین می کند.
آخرین مرحله خودشناسی که عملا انسان را وارد خودسازی می کند, شناخت نقائص و خرابی های وجود خود است. دو نوع نقیصه در نهاد ما ممکن است باشد: یکی نقیصه ای که خلقتی است و باید در طی حیات با رشد انسان به سوی کمال, جبران شود. انسان در هنگام تولد, کودک و در مرحله استعداد است و باید با طی مراحل رشد, در طول زندگی خود شکوفا شود و نیروهای خود را فعلیت بخشد و به کمال برسد.
نقیصه دیگر در اثر حرکت انحرافی انسان در مسیر زندگی ایجاد می شود. گمراهی, گناه و خطاهایی که انسان در طول زندگی خود انجام می دهد باعث محرومیت های فراوانی می شود که برای او زیان بار است و در آخرت نیز خسارت در پی خواهد داشت.
متاسفانه, به جز تربیت یافتگان مکتب انبیا و اولیای الهی, اکثر انسان ها, از هر دو ناحیه, دچار نقیصه و خرابی هستند. تمامی آموزه های دینی و به خصوص علم اخلاق اسلامی که منبع آن قرآن کریم و روایات معصومین(ع) است, متصدی بیان این نقائص و خرابی های اخلاقی و عملی انسان، ریشه یابی آنها, ارایه راهکارهای مشخص و موثر برای جبران آن و هدایت انسان به سوی سعادت است.
حوزه هایی از انسان که باید تکامل یابد و خرابی هایش جبران گردد, اجمالا عبارت است از: حوزه علم و معرفت, حوزه ایمان و اعتقادات دینی, حوزه اخلاق و عواطف دینی, حوزه اراده و انگیزه, حوزه عمل و عبودیت.
طالب کمال باید خود را در حوزه های یاد شده از وجود خود به دقت ارزیابی نماید و کمبودها و نقائص خود را بیابد و محرومیت های خود را بشناسد تا در مرحله خودسازی بتواند با رفع خرابی ها و نقائص به کمال و سعادت خود دست باید.