گرگ ها از هر حیوان دیگری، حتی از نخستی ها، به انسان نزدیکترند و احساسات و رفتارهای مشابهی دارند
http://rzto.ir/18-p
این مطلب دو قسمتی برگرفته از متن کتابی جدید با عنوان «هوش گرگ ها» یا «خردمندی گرگ ها» (The Wisdom Of Wolves) نوشته الی اچ رادینگر است که ماحصل سال ها همراهی او با گرگ های وحشی در ایالات متحده و کانادا و بررسی رفتار آن ها از فاصله ای نزدیک بوده است. خواندن این مطلب را به شما توصیه می کنیم تا با دنیای حیرت انگیز و غیرقابل تصور گرگ ها، شباهت باورنکردنی آن ها به ما انسان ها و چیزهایی که باید از آن ها یاد بگیریم آشنا شوید.
درس سوم- تمام دانش و خرد در قبضه زنان است
چیزی که در میان گرگ ها در سراسر جهان یکسان است این است که تصمیمات کلیدی – چگونه، کی و کجا باید شکار کرد و لانه ساخت- در نهایت توسط ارشدترین گرگ ماده گرفته می شود. در نهایت تمام چیزهایی که در مورد خانواده اهمیت داشته باشند به آن ها باز می گردد. در حالی که تصمیمات مهم توسط رهبران نر و ماده گروه با هم گرفته می شوند در صورتی که شک وجود داشته باشد، گله از تصمیم و نظر گرگ ماده آلفای گروه پیروی خواهد کرد. یکی از گرگ های ماده در یلو استون که او را «آنجلینا جولی» نامیده بودیم یک گرگ افسانه ای و متفاوت بود. هر کسی که او را می دید تحت تاثیر قرار می گرفت. هدف اصلی یک گرگ جوان ماده پیدا کردن جفت و بزرگ کردن توله هاست اما این موضوع در مورد آنجلینا صدق نمی کرد.
در طول اولین زمستان او در فصل جفتگیری بیش از ۵ خواستگار داشت که در میان گرگ های وحشی بسیار نادر است اما او قوی ترین و بزرگ جثه ترین گرگ ها را نیز رد کرد. به جای آن وی دو گرگ جوان تر که برادر بودند را انتخاب کرد و با آن ها یک خانواده را تشکیل داد. مدت کوتاهی پس از تولد اولین توله هایش، آنجلینا لانه را ترک کرده و در عرض کمتر از ۱۰ دقیقه توانست به تنهایی دو گوزن شکار کند. گرگ های نر تنها نظاره گر این قدرت نمایی بودند. انگار او داشت نحوه شکار کردن را به دو برادری که شوهران او بودند نشان می داد. آنجلینا یکی از بهترین شکارچیانی بود که یلو استون به چشم دیده است. او شکار کردن به تنهایی را دوست داشت و نبرد روبرو را ترجیح می داد.
یک بار خودم شاهد حمله او به یک گوزن شمالی در کنار رودخانه بودم. او به آب زد و سر قربانی خود را با تمام فشار بدنش به زیر آب برد تا اینکه گوزن نگون بخت خفه شد و سپس گرگ جنازه او را رها کرد تا به کنار رودخانه برود. تنها اشتباه مرگبار او زمانی بود که منطقه حفاظت شده پارک را رها کرد که در نهایت مورد هدف قرار گرفته و کشته شد و پس از آن بود که سیل نامه ها و ایمیل ها از این ضایعه سرازیر شد؛ به خصوص از جانب زنانی که این گرگ ماده را شخصیتی کاریزماتیک و الهام بخش می دانستند.
درس چهارم- چگونه به فرزندان خود آموزش دهیم؟
گرگ های جوان با تماشای حرکات والدین خود یاد می گیرند. اما به نظر می رسد که آن ها آزادند هر کاری که دوست دارند انجام دهند و حتی والدین این گرگ ها نیز گاهی اوقات مرزهایی بین خود و فرزندانشان تعیین می کنند. یک تابستان در حال تماشای یک گروه از گرگ ها بودم که در حال عبور از دره لامار در یلو استون بودند. یک گرگ جوان به بازیگوشی پرداخته و از دیگر اعضای گله دور افتاده بود. خانواده چند بار صبر کردند تا او نیز به گله برسد اما در نهایت از این کار خسته شدند. آن ها به راه خود ادامه داد و گرگ بازیگوش را جا گذاشتند. او که دریافت گم شده است شروع به زوزه کشیدن و فرا خواندن خانواده اش به بازگشت کرد که در موارد گذشته برای او نتیجه داده بود اما این بار دیگر نتیجه ای نداشت. او تمام روز تنها بود تا اینکه غروب خانواده اش به سراغ او آمده و گرگ جوان که درس تلخی آموخته بود را با خود بردند. هرگز نمی توان یکی از والدین را علیه دیگری شوراند زیرا والدین گرگ ها بسیار متحد بوده و تمامی خانواده در آموزش نظم و دیسیپلین به توله ها نقش دارند.
بیشتر بخوانید: با ۱۰ جانوری آشنا شوید که بیشترین قدرت آرواره را به خود اختصاص داده اند
درس پنجم- لحظه ات را انتخاب کن
قدرت گرگ ها در توانایی شان در برآورده کردن شرایط و سپس تصمیم گیری برای وارد عمل شدن نهفته است. آن ها خوب می دانند که قبل از هر چیزی بهترین کار صبر کردن و بررسی کامل شرایط است. گاهی اوقات نیز وارد شدن به مرحله بعدی بی معنی انگاشته می شود. این منطق بیش از هر زمان دیگری زمانی نمود پیدا کرد که شاهد شکار یک دسته گرگ بودم که یک گوزن شمالی غول پیکر را به سمت یک پرتگاه صخره ای می بردند و او را در لبه پرتگاه گیر انداختند. آن ها به طور جدی به یکدیگر خیره می شدند، درست مانند رقیبان قبل از شروع مسابقه بوکس. اگر دست به حمله می زدند با شکارشان دستکم به عمق ۲۰ متری دره می افتادند. بعد از مدت طولانی صبر و در نظر گرفتن شرایط آن ها از ادامه شکار منصرف شدند زیرا امکان موفقیت ارزش ریسکش را نداشت.
برخلاف انسان ها، گرگ ها همیشه همه چیز را با موفقیت و دستاورد آن نمی سنجند. ما انسان ها از این که به هدفی که برای خود تعیین کرده بودیم نرسیم احساس سرخوردگی و درمانده بودن می کنیم و فکر می کنیم که فرصت اشتباه کردن نداریم. اما ذات صبر در این نهفته است که ریتم طبیعی زندگی را درک کرده و سعی نکنیم آن را با جدول زمانی انسانی خودمان منطبق و هماهنگ سازیم. در می ۲۰۱۱، برای چندین روز، نظاره گر یک گرگ ماده جوان و یک ساله بودم که بیهوده سعی در شکار گوزن های شاخدار بود، شکاری که یکی از سریع ترین جانوران روی زمین به شمار می آید و سرعتش به ۴۰ مایل بر ساعت (حدود ۶۵ کیلومتر بر ساعت) نیز می رسد. او همیشه تنها شکار می کرد و به نظر می رسید که دیگر گرگ ها علاقه ای به سبک شکار و رفتاری او ندارند که در عمل نیز نشان می داد هیچ سرانجامی ندارد. اما یکی از گوزن هایی که این گرگ به قلب گله آن ها زده بود ناگهان در سوراخی در دل برف ها افتاده و گرفتار شد. گرگ ماده به سمت او رفته و قوزک پای او را گرفت. این سبک شکار در نهایت موفق بود و او هنوز هم شکار گوزن های شاخدار را ترجیح می دهد.
درس ششم- هیچوقت دست از بازی و شادی نکش
«یوکون» یک گرگ بالغ دو ساله در پارک ملی بانف در کانادا است که هنوز هم مانند گرگ های جوان رفتار می کند. او با قوطی نوشیدنی های غیرالکلی که بر سر راه او باشند مانند یک بازیکن فوتبال ضربه می زند و بارها و بارها آن ها را به سمت اهدافی از پیش تعیین شده پرتاب می کند. او مانند دیگر گرگ هاست که برای بازی کردن و خوشگذرانی را دوست دارند. گرگ های بالغ اغلب دنبال کردن، طناب کشی و قایم باشک بازی می کنند. آن ها برای یکدیگر هدایای کوچک می آورند که معمولاً تکه ای غذا یا استخوان است و در برابر دیگر گرگ ها بالا و پایین می پرند تا آن ها را تشویق به تعقیب خود سازند که نوعی بازی متداول در میان گرگ هاست. گرگ های پیر نیز طوری با توله ها بازی می کنند که انگار بار دیگر جوانی خود را بازیافته اند. یکی از بازی های رایج و پرطرفدار در میان گرگ های یلو استون شکستن یخ رودخانه یا دریاچه است.
آن ها روی یخ بالا و پایین می پرند و به کف دست و پایشان به روی یخ می کوبند تا در نهایت یخ ترک بردارد. هر چیزی می تواند یک وسیله بازی باشد: تکه های چوب، استخوان های کهنه یا یک تکه خز خودشان و هر چیزی که از انسان ها به جای مانده باشد؛ از لباس گرفته تا آشغال. یک زمستان تماشاگر یک گرگ ماده بی حوصله بودم که میوه درخت کاج را به عنوان سرگرمی می کند سپس مانند توپ پینگ پنگ آن ها را به هوا می انداخت، سپس یا آن ها را می گرفت یا می گذاشت از زمین شیب دار کنارش به پایین غلتیده و به دنبال آن ها بدود. در واقع او داشت خود را سرگرم می کرد، همان چیزی که شاید ما انسان ها فراموشش کرده ایم. گاهی اوقات از خودم می پرسم آیا بچه های ما واقعاً بلدند بازی کنند یا نه. تنها استفاده از تبلت و گوشی نمی تواند کافی باشد و فعالیت های اجتماعی که برای رشد کودکان حیاتی است با این ابزارهای مدرن شکل نمی گیرد.
به عنوان افراد بالغ، ما چنان دیگری روتین های زندگی روزمره خود هستیم که اغلب اوقات وقتی برای بازی و سرگرمی نداریم؛ کاری که باید حتماً انجام دهیم. همه ما شرایط و توانایی رفتن به طبیعت وحشی برای دیدن گرگ ها و یاد گرفتن از آن ها را نداریم اما همه ما در صورتی که انسان های پذیرایی باشیم می توانیم هوش و حکمت گرگ ها را تجربه کنیم. چیزی که من پس از سال ها از گرگ ها آموخته ام بسیار ساده است: خانواده ات را دوست بدار و از کسانی که به تو تکیه و اعتماد کرده اند مراقبت کن. هیچگاه تسلیم نشو و هرگز دست از بازی کردن برندار.
بیشتر بخوانید: راهنمای بقا: چگونه از حمله گرگ جان سالم به در ببریم؟