موضوعات وبسایت : تست روانشناسی
تست شخیصت شناسی

مکالمه انگلیسی با ترجمه در مورد حیوانات در حال انقراض

نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 16 اسفند 1400 ساعت 14:46

     "She - she wanted to paint the Bay of Naples some day." said Sue.

تست شخیصت شناسی

 سو پاسخ داد:"او...او تصمـیم داشت روزی خلیج ناپل را نقاشی کند."

     "Paint? - bosh! Has she anything on her mind worth thinking twice - a man for instance?"

 "نقاشی؟ اوه نـه! منظورم چیزی هست که ارزش فکر را داشته باشـه. مکالمه انگلیسی دو نفره در مورد حیوانات در حال انقراض مثلاً...شاید یک مرد؟"

"A man?" said Sue, with a jew's-harp twang in her voice. مکالمه انگلیسی دو نفره در مورد حیوانات در حال انقراض "Is a man worth - but, no, doctor; there is nothing of the kind."

سو با نیشخند گفت:"یک مرد؟ مگر یک مرد ارزش فکر ش را دارد؟! نـه دکتر چنین چیزی نیست."

     "Well, it is the weakness, then," said the doctor. "I will do all that science, so far as it may filter through my efforts, can accomplish. But whenever my patient begins to count the carriages in her funeral procession I subtract 50 per cent from the curative power of medicines. If you will get her to ask one question about the new winter styles in cloak sleeves I will promise you a one-in-five chance for her, instead of one in ten."

 دکتر گفت:"پس مشکلش تنـها ضعفست. من هرکاری کـه از دستم بر بیـاید انجام مـی‌دهم اما هروقت بیمارهای من شمارش معمرگشان رو آغاز مـی‌کنند قدرت شفا بخشی داروها نصف مـی‌شود. اگر شما بتوانید کاری کنید کـه او تنـها یک پرسش درون مورد مد جدید لباس زمستان بپرسد قول مـی‌دهم احتمال زنده ماندنش دوبرابر مـی‌شود."

     After the doctor had gone Sue went into the workroom and cried a Japanese napkin to a pulp. Then she swaggered into Johnsy's room with her drawing board, whistling ragtime.

زمانیکه دکتر آنجا را ترک کرد سو بـه اتاق کار رفت و مدتی گریست. سپس با تظاهر بـه اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده و در حالیکه سوت مـی‌زد با تخته نقاشی‌اش وارد اتاق جانسی شد.

     Johnsy lay, scarcely making a ripple under the bedclothes, with her face toward the window. Sue stopped whistling, thinking she was asleep.

 جانسی همچنان روی تخت دراز کشیده بود پتو را روی سرش کشیده بود و صورتش بـه سوی پنجره بود.

     She arranged her board and began a pen-and-ink drawing to illustrate a magazine story. Young artists must pave their way to Art by drawing pictures for magazine stories that young authors write to pave their way to Literature.

سو کـه تصور کرد او خوابیده سوت زدن را متوقف کرد سپس تخته نقاشی را آماده کرد و با قلم و جوهر شروع کرد بـه کشیدن طرح اولیـه یک داستان مجله. راه ورود نقاشان جوان بـه دنیـای هنر کشیدن نقاشی به منظور داستان‌های مجلات هست که نویسندگان جوان به منظور ورود بـه دنیـای ادبیـات مـی‌نویسند. 

     As Sue was sketching a pair of elegant horseshow riding trousers and a monocle of the figure of the hero, an Idaho cowboy, she heard a low sound, several times repeated. She went quickly to the bedside.

 همـین طور کـه سو شلوار سوارکاری برازنده و عینکی یک چشمـی را به منظور پیکره قهرمان نقاشی‌اش کـه یکچران بود طراحی مـی‌کرد چند بار صدایی ضعیف را شنید و به همـین خاطر سریع خود را بـه کنار تخت جانسی رساند.

     Johnsy's eyes were open wide. She was looking out the window and counting - counting backward.

      "Twelve," she said, and little later "eleven"; and then "ten," and "nine"; and then "eight" and "seven", almost together.

چشمان جانسی کاملاً باز بودند، مکالمه انگلیسی دو نفره در مورد حیوانات در حال انقراض او از پنجره بـه بیرون چشم دوخته بود و مـی‌شمرد... برعمـی‌شمرد.

"دوازده"، "یـازده"،"ده"،" نـه"، "هشت" و بعد "هفت " او بدون وقفه مـی‌شمرد.

     Sue look solicitously out of the window. What was there to count? There was only a bare, dreary yard to be seen, and the blank side of the brick house twenty feet away. An old, old ivy vine, gnarled and decayed at the roots, climbed half way up the brick wall. The cold breath of autumn had stricken its leaves from the vine until its skeleton branches clung, almost bare, to the crumbling bricks.

   سو از پنجره بـه بیرون نگاه کرد. جانسی چه چیز را مـی‌شمرد؟ از آنجا تنـها حیـاطی عریـان و دلتنگ کننده بـه چشم مـی‌خورد و دیوار آجری ساختمانی کـه  آن طرف تر قرار داشت و پیچک انگور پیری با ریشـه‌های خشک و درهم تنیده‌اش که که تا نیمـه از آن بالا رفته بود. باد سرد پاییزی چنان برگهای درخت را بـه یغما بود کـه تقریباً چیزی بـه جز شاخه‌های عریـان آن برروی دیوار کهنـه برجای نمانده بود.

برچسب‌ها: مکالمه انگلیسی دو نفره در مورد حیوانات در حال انقراض داستان کوتاه انگلیسی با ترجمـه فارسی, Reading, جملات آموزنده انگلیسی با ترجمـه فارسی


[مکالمه انگلیسی دو نفره در مورد حیوانات در حال انقراض]

نویسنده و منبع: mousa | تاریخ انتشار: Fri, 27 Jul 2018 10:38:00 +0000



آیا این مطلب برای شما مفید بود؟


منبع: mimplus.ir



ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر