در این مقاله رمانهای مربوط به اسکیزوفرنی یا بیماری اسکیزوفرنی را مشاهده میکنید:
هیچ وقت به تو قول باغ رز ندادم
دبورای شانزده ساله که اسکیزوفرنی بر بدن او حکمرانی میکرد، توسط شکنجه گرهای درونی مورد عذاب بود که او را از دنیای بیرون جدا کرده بودند. با رضایت بی میل و مشکوک والدین، دبورا به یک بیمارستان روانی وارد شده و سه سال از زندگی خود را با کمک یک روانشناس باتجربه، صرف بازیابی عقلانیت خود میکند. همینطور که دبورا برای به دست آوردن یک زندگی عادی که خانواده و خود او آرزویش را دارند تلاش میکند، خواننده به شکل بیوقفهای به سمت تلاشهای او برای مقابله با شیاطین درونیاش جذب میشود. رمان مدرن کلاسیک هیچ وقت به تو قول باغ رز ندادم، همچنان مثل روز اول انتشار خود یک داستان جذاب، تکان دهنده و مناسب باقی مانده است.
می دانم که همین قدر حقیقت دارد
راوی دامینیک بیردزی که زمانی معلم تاریخ دبیرستان بود و امروز در مشغول کار نقاشی خانه در شمال ایالت نیویورک است، اتفاقاتی که منجر به پارانویای اسکیزوفرنی در برادر دوقلویش شد و سپس زندگی هردوی آنها را بهم ریخت را به یکدیگر ربط میدهد.
ذهن زیبا
جان نش، یکی از نابغهترین ریاضیدانهای نسل خود در دههی ۱۹۵۰ به اسکیزوفرنی مبتلا شد. مهمترین کار او در زمینهی تئوری بازی بود که در دههی ۱۹۸۰ بخش بزرگی از اقتصاد را پشتیبانی میکرد. زمانی که کمیتهی جایزهی نوبل تصمیم گرفت که به تئوری بازی جایزه بدهد، نام نش بی تردید مورد توجه قرار گرفته و سپس رد شد چراکه نمیتوان جایزهی نوبل را به یک مرد دیوانه داد. ولی در سال ۱۹۹۴، نش که در حال بهبود از اسکیزوفرنی بود یک جایزهی نوبل در اقتصاد را برای کاری که ۴۵ سال قبل انجام داده بود به طور مشترک دریافت کرد.
روزی که صداها قطع شد: خاطرات دیوانگی و امید
کن استیل به مدت ۳۲ سال با علائم ویران کنندهی اسکیزوفرنی زندگی کرد و مورد شکنجهی صداهای درونی خود که به او میگفتند خودکشی کند قرار گرفت و با توهمات پارانوئید خود تخریب شد. او به سختی توانست در گوشه و کنارهای خراب جامعه زنده بماند. در این داستان الهام بخش، استیل در مورد بهبودی بسیار سخت خود از اسکیزوفرنی و چگونگی کمک فعالیتهای مختلف برای بازیابی عقلانیت خود به منظور رساندن امید و حمایت از بسیاری از افرادی که مانند او بودند سخن میگوید.
سریع السیر به سمت عدن: خاطرات دیوانگی
سریع السیر به سمت عدن: خاطرات دیوانگی یک تاریخچه اثر مارک ونگات پسر نویسندهی آمریکایی کرت ونگات در سال ۱۹۷۵ است. این کتاب دربارهی تجربیات مارک در اواخر دههی ۱۹۶۰ و فروپاشی روانی شدید و سپس بهبودی او نوشته شده است. مارک پس از بهبودی به سمت طبابت و پزشکی ارتو مولکولی رفت که البته بعدها مورد دوم را رها کرد.
پیش گفتار این کتاب توسط کرت ونگات نوشته شده که میگوید: «آرزوی او (مارک ونگات) این است که به افرادی که درحال دیوانه شدن هستند، چیزی در مورد شکل این ترن هوایی که بر آن سوار شدهاند بگوید.»
به این پست امتیاز دهید.
رمان های مربوط به اسکیزوفرنی