سوال ششم قدم یک جهانی
نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 08 اسفند 1400 ساعت 23:42
نویسنده
موضوع: سوال ششم - قدم اول (دفعات بازدید: 5223 بار)
]• بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟
ثمره کوشش های عاشقانه ، در محصول آن است که موسم آن همیشه به وقت خود فرا می رسد ...
کتاب پایه "آبی" معتادان گمنام - پیش گفتار
.
.
آدرس وبلاگ :
.
http://www.behboodi.org
]• بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟
روانی لذت می برم از اینکه درگیر بشوم و مرتب در حال جدال با کسی یا چیزی باشم ، نمیتوانم احساس آسایش رو بپذیرم و احساس می کنم که اگر بپذیرم ممکن است نتوانم چیزی در میان آن پیدا کنم ، می ترسم که نتوانم با اصل قضیه پذیرش خودم بعنوان یک فرد مسئول دفاع کنم برای همین تبدیل به یک جنگجو شده ام .
.
روحانی ، اعتمادم را به نیروی برتر ضعیف کرده ام و مرتب در باره آنشروع به قضاوت کرده و از اصل جریان دور می شوم ... این باعث شد که آسایش کمتری داشته باشم و اطمینانم را از دست بدهم ....
.
احساسی ، محیط اطرافم را خشن می کنم و تا طرف قبول به شکست نباشد تا آخرین مرحله آن پیش می روم و در این کار از هیچ کاری دست نمی کشم ، روح و روان خودم را درگیر این جریان می کنم و مطمئنم که احساساتم را خراش داده ام و نمی توانم احساس محبت را در قلبم و وجودم به راحتی باور کنم ...
ثمره کوشش های عاشقانه ، در محصول آن است که موسم آن همیشه به وقت خود فرا می رسد ...
کتاب پایه "آبی" معتادان گمنام - پیش گفتار
.
.
آدرس وبلاگ :
.
http://www.behboodi.org
بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟
از لحاظ روانی من رو که فردی بسیار آروم بودم و خیلی کم از کوره در می رفتم به فردی عصبی تبدیل کرده که مضطرب هست و زود از کوره در می ره. لرزش دست داره و تپش قلب، توی خواب اکثر ساعات شب پاهاش می گیره و به خاطر همین مجبور می شه پاهاش رو جمع کنه تا این اتفاق کمتر بیفته.
از نظر روحانی همیشه این حس رو داشتم که خدا من رو دوست نداره، مهربون هست اما من بندهی خوبی برای دوست داشتن نیستم چون دیگران این حس رو توی کوچکی درونم ایجاد کرده بودند و الان هرچه قدر سعی می کردند من هنوز حس کودکیم به درونم غالب بود. حتی اخمها و ناراحتی های شوهرم را بنا به دوست نداشتن خودم می گذاشتم. فکر می کردم من بدم و خدا بنده های خوبش رو دوست داره پس من رو دوست نداره.
از نظر احساسی خیلی زود رنج شده بودم، گریه شده بود کارم (کسی که قبلاً کسی گریهاش رو نمی دید) حالا با کوچکترین چیز بغض توی گلوش بود. از نظر احساسی داغون داغون بودم. حتی بعضی وقتها نمی دونستم چه احساسی دارم
خداوند را سپاس باد. وقتی من در محاصره بودم، او محبتش را بطرز شگفت انگیزی به من نشان داد. من ترسیده بودم و فکر می کردم که دیگر از نظر خداوند افتاده ام، اما وقتی نزد او فریاد برآوردم او دعای مرا شنید و مرا اجابت فرمود
از لحاظ روحانی یک ورشکسته .کسی که احساس خلا وپوچی میکنه
روانم رنجور خسته داغون بود .احساس اینکه هیچکس منو دوست نداره حتی خدا
از نظر احساسس هم یک انسان بلاتکلیف
یه لحظه بالا لحظه بعد پایین اصلا تکلیف خودتو نمیدونی باید چکار کنی .با کوچکترین حرف به هم میریزی
همش دنبال دستاویزی هستم که منو از احساسا پوچی نجات بده
...انسانم ارزوست
]• بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟
از لحاظ روانی افکار من پر از وسوسه و خودمشغولی بوده و افکار و روانم آرامش نداشته و در غلیان و جوشش است و افکارم مرتبا از یک دامنه به یک دامنه دیگر در حال پرتاب هست و این تقلاها و پرش افکار و نا آرامی مرا آزار میرساند از لحاظ روحانی وقتی بیماری م فعال است خودمحوری غرور و منیت تنهایی و انزوا انکار و دروغ جدایی و افسردگی روح مرا در آزار قرار داده و تماما درگیر و آشفته هستم و نمیتوانم خود را بپذیرم احساسات من هم که غیر قابل پذیرش بوده زیرا نوسانات شدیدی دارد من احساساتم را نمیشناسم و نمیتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم زیرا سالها و امروز هم در پی انکار یا سرکوب آنها هستم بیماری ام لاعلاج پیشرونده مرموز و اگر متوقف نشود مرگ آور خواهد بود
Traditions Twelve:
Anonymity is the spiritual foundation of all our traditions, ever reminding us to place principles before personalities
.
Ravani: fkr kardne ziad baese adame tamarkoz estres,shak,adm etemad b nfs ,asabi shodnm mishe.yk lahze khube khube yk lahze bade bade,bisobati dr rafter,gushegiri….
Ehsasi: baese adm kontrolm ruye ehsasm mishe,naomidi.tasmimhayre ehsasi k bad pashimun mishm v in pashimuni baese ehsas zaefo tahqir bm mide
Ruhani: vaqti zhnm kheyli drgire masala bashe zhnam sholuq mishe,aqlm az kar miofte,v az khoda dur mishm.b gftehaye un bitavajoh mishm,sedasho nmishnavam,.aramshe lazem baraye residn b uno az dst midm,v hmin chiza y ehsas gonah bmn mide k khodesh baese fasele grftne bishtr va
در بُعد جسمی ما بعلت تولید یک فراورده افیونی پس از مصرف مواد، غده ای در مغز میانی ما شکل می گیرد که به آن تتراهیدروایزو کلوئین
یا غُده اعتیاد گفته می شود. خانم دکتر ویرجینیا د بطور تصادفی این غده را کشف کرد این غده در برخی افراد پس از چندمین بار مصرف تولید می شود و از زمان تولید آن،بیماری اعتیاد در شخص تثبیت میگردد. اما نکته مثبت اینست که بعد از بیست و یک الی بیست و هشت روز پس از آخرین بار مصرف فعالیت این غده متوقف می شود اما به هیچ عنوان تا آخر عمر از بدن ما خارج نمی شود و حتی پس از سالیان دراز پاکی پس از مصرف یک قرص یا یک پک-پیک-دود-مخدر-مسکر - این غده مجددا فعال میشود و دوباره کنترل از شخص گرفته میشود و فرمان مغز را بدست میگیرد پس تاکید می کنیم پرهیز از اولین بار مصرف رمز پیروزی ماست. مصرف یکبار پرتاب به عمق اعتیاد است
جسمي : آنقدر از سلامتي ام غافل شدم تا بيماري تاثيرش را روي جسمم گذاشت .
از نظر رواني هميشه فكر من اسير و مشغول بيرون از خودم و ديدن منفي ها و انكار و باورهاي غلط بود . ..تمام انرژي خودم را بكار ميگرفتم تا ديگران را تغيير بدهم .نمي خواستم باور كنم كه غير ممكن و از توان من خارج است .
از لحاظ روحاني : بدون خدا و تكيه گاه بودم و احساس ترس و تنهايي و بي اعتمادي هميشه با من بود . تا جاييكه انگيزه اي براي زندگي كردن نداشتم ..: در افسوس و رنجش هاي گذشته بودم _ از آينده وحشت داشتم _ و از امروزم ناراضي بودم .
تاثيري كه بيماري اعتياد روي روي احساساتم گذاشت : اين بود كه از درك و بيان ااحساساتم ناتوان شدم ..احساساتم متعادل نبودند .
احساساتي كه بيماريم بر من تحميل كرده بود : ياس و نوميدي _ حقارت _ خشم و عدم امنيت ، وجودم پر از ترس بود . قدرت روبرو شدن و حل مشكلاتم را نداشتم ..
به دنبال اين بودم كه شايد معجزه اي اتفاق بيفتد و همه چيز درست شود ..يا من بميرم و صورت مسئله پاك بشه ...
تا اينكه با برنامه آشنا شدم و همه چيز به مرور تغيير كرد .
مگر ميشود زندگي مرا به هم ريخته آفريده باشد ؟ خداي دانه هاي انار !!!!!
منبع: forum.behboodi.org